نوشته شده توسط : علی حیدری

اعجاز قرآن كريم

معناي معجزه و ماهيت آن

لفظ معجزه اصطلاحا،‌مفرد مؤنث از اسم فاعل، از فعل اعجاز، از باب افعال و به معناي عاجز و ناتوان‌كننده است. در واقع به اعتبار لفظ آيات كه درباره قطعه‌هاي كوچك قرآن استعمال مي‌شود، براي آن لفظ آورده مي‌شود و به اين معني است كه قرآن كريم كه در آن آيات و جمله‌هاي زيادي وجود دارد معجزه محسوب مي‌شود،‌يعني اينكه قرآن عاجز كننده و مبهوت كننده هر فردي است كه بخواهد با آن معارضه كند و نظير آيات آن را ناتوان باشند،‌مانند: اژدها كردن عصا و يا تراكم آب‌ها نيل و يا درخشندگي انگشتان كه زنده‌كردن مردگان كه به دست عيسي مسيح ظاهر گرديد يا سخن گفتن سوسمار يا حركت درخت و قرار گرفتنش در برابر خواهندگان اين عمل كه به دست رسول‌گرامي اسلامي انجام پذيرفت. چون اين كارها و نظاير آن كه به دست پيامبران ياد شده انجام گرفت كارهايي بود كه ديگران از انجام دادن آن ناتوان بودند و آنها با اينكه همواره سعي و كوشش فراوان در انجام آنها مي‌كردند، هرگز نتوانستند اين گونه اعمال را از خود ظاهر سازند و اگر يكي از اين اعمال از فردي تحقق يافته بود، بدون ترديد همواره در كتاب‌ها و بلكه بر سر زبان‌ها نقل مي‌شد و حال آن كه هيچ نويسنده و يا گوينده‌اي چنين چيزي را نقل نكرده است.

 

معجزه‌ براي چه كساني آورده مي‌شود

در باب معجزه ، اولين سئوالي كه مطرح مي‌شود، اين است كه چه ضرورتي اين است كه چه ضرورتي اقتضا مي‌كند كه پيامبر حتما بايد معجزه بياورد و اصولاً چنين چيزي لازم است يا لازم نيست؟

در پاسخ اين سؤال، بايد دانست كه كاربرد معجزه همگاني و عمومي نيست،‌ يعني در همه‌جا و براي هر فرد و صنفي انجام معجزه لازم نيست كه مدعي راستين پيغمبري، معجزه‌اي بياورد، زيرا افرادي كه مورد دعوت پيغمبر قرار مي‌گيرند بر سه دسته‌اند: يك دسته افرادي هستند كه از فكر و دانش ولو نسبي برخوردارند و در رفتار كفر‌آميز و گمراهانه خود در برابر دعوت‌ها و تبليغات متقابل، گرچه داراي نظريه و فكر خاصي هستند الا اينكه بر آن رفتار كفر‌اميز و گمراهانه و يا اغواگرانه خود تعصبي هم ندارند و اگر دعوتي را حق ديدند و نشانه‌هاي راستي و درستي در آن مشاهده كردند، آن دعوت را مي‌پذيرند . اين دسته نوعاً نيازي به معجزه ندارند بلكه درستي گفتار و استواري مطالب اظهار شده و معقول بودن بيانات، اضافه بر اطمينان بر عدم پيشينه دروغ براي پذيرش آن مطالب و گرويدن به مدعي پيغمبري كافي است، ولي اگر صاحب دعوت براي اين دسته معجزه‌اي هم بياورد،‌ موجب تقويت عقيده و صددرصد گرويدن آنها شده و بدون هيچ دغدغه خاطري آن دعوت را مي‌پذيرند.

دسته دوم،‌افرادي هستند كه داراي خواسته و يا نظريه خاصي هستند و با تمام قدرت و توان، خواسته خود را دنبال مي‌كنند و يا بر نظريه خود تعصب مي‌ورزند و به هيچ‌گونه حاضر نيستند كه ذره‌اي از خواسته و يا نظريه خود دست بردارند. براي اين دسته نه تنها دعوت پيغمبر به پيروي و تبعيت از خود هيچ تأثيري ندارد بلكه حتي معجزه هم رفتار و گفتار آنها را تغيير نمي‌دهد و نوعاً بيشتر افراد اين دسته بزرگان اجتماعي و سياسي جامعه و يا به تعبير قرآن كريم، ائمه كفر و پيشوايان اغواگري و ستمگري هستند.

دسته سوم،‌طبقات عامي و توده مردم‌اند كه در رفتار كفرآميز و يا گمراهانه خود نه نظريه و هدفي و يا خواسته‌اي دارند و نه هم از تعصب و لجاجتي برخوردارند ، بلكه در واقع افراد بي‌طرفي هستند كه اگر حقيقتي ديدند و آن را درك كردند با تمام وجود و از دل و جان از آن حقيقت پيروي كرده و دفاع مي‌كنند ولي تا حقيقتي را نبينند و كاملا به آن اعتقاد نبندند ،‌نه تنها از آن پيروي نمي‌كنند بلكه با آن مبارزه مي‌كنند، يا حداقل به آن اعتنايي ندارند.

در اينجا طبقه چهارمي هم وجود دارد كه به هر طرف برده مي‌شوند؛ و هرگز براي عاقبت كار خود فكري ندارند. ما اين دسته را در اين بحث به حساب نمي‌آوريم .

معجزه‌اي كه درباره آن گفت و گو مي‌كنيم و وجود آن ضرورت دارد،‌ براي دسته سوم است. اين دسته هنگامي كه به معجزه بنگرند نوعاً‌ اعتقاد راسخ پيدا مي‌كنند كه ادعاي شخص مدعي پيامبري، ادعاي مطابق با واقع و شخص مدعي پيامبري. حقيقتاً پيامبر و فرستاده آفريدگار جهان است.

 

نقش معجزه در اثبات پيامبري

سؤال ديگري كه در اينجا مطرح مي‌شود و چه بسا به ذهن هر خواننده تيزبين و محققي برسد اين است كه چگونه معجزه مي‌تواند عامل اثبات پيامبري شود و اصولا مدعي پيامبري چه چيزي را با معجزه به دعوت‌شوندگان خود مي‌گويد و چرا معجزه در اثبات فرستاده بودن مدعي پيامبري ضرورت پيدا مي‌كند؟

در پاسخ اين سؤال بايد گفت كه : معجزه اين نكته را به دعوت شوندگان توضيح مي‌دهد كه مدعي پيامبري واقعاً فرستاده آفريدگار است و براي هدايت انسانها از طرف پروردگار آمده است. بنابراين آنچه را كه به نام پيام و قانون الهي بيان مي‌كند صدق محض است. توضيح آن كه ، مدعي پيامبري ادعا مي‌كند كه من از طرف خداوند براي هدايت و راهنمايي انسان‌ها و براي بازداشتن آنها از فكر و ايده باطل، يا از روش وكرداري ، يا از هر دو؛ و وادار كردن و سوق دادن آنها،‌به فكر و ايده ديگر، يا به روش و كرداري غير از آن روش و كردار، فرستاده و مبعوث گرديده‌ام . پر واضح است كه مبعوث شدن و فرستاده شدن از طرف پروردگار ، كاري است ويژه شخص آفريدگار و هيچ فرد و يا موجود ديگري حق فرستادن شخصي را براي هيچ كار شايسته و صحيحي از طرف پروردگار و به نام او ندارد و يا بهتر بگوييم چنين كاري از عهده هيچ فرد و يا موجود ديگري ساخته نيست.

بدون شك اين ادعا از نظر واقعي قابل صدق و كذب است و ممكن است درست باشد و ممكن است كه درست نباشد: يعني مي‌تواند شخص مدعي راست گفته باشد و مي‌تواند دروغ گفته باشد. در برابر اين ادعا مردمي هستند كه مي‌شنوند كه شخص مورد نظر در حق خود،‌ادعاي انجام كاري كرده كه ويژه آفريدگار است و آن كاري است كه في‌نفسه اثبات آن بسيار مشكل به نظر مي‌رسد، زيرا كسي نمي‌تواند از انجام چنين كاري آگاه شود.

براي اثبات صدق اين ادعا دو راه وجود دارد: اول اينكه مأموران شناخته شده ومخصوص آفريدگار شخصاً حاضر شده و ادعاي شخص مدعي پيامبري را تصديق كنند. دوم اينكه خداوند با قدرت ربوبي خوددر دل‌هاي افراد دعوت شده، حالت تأثير و پذيرشي ايجادكند تا مردم همگي دعوت مدعي را نپذيرفته و به تبعيت او درآيند. بدون شك اين دو راه نه قابل انجام است و نه با سنت و قانون اختيار و حق انتخاب انسان‌ها كه از قوانين حتمي و لايتغير آفرينش است و دست‌ قدرت حق در نوع انسان قرار داده، توافق دارد.

راه سوم، اينكه خداوند قدرت انجام برخي از كارهاي خودرا كه به عنوان كار ربوبي در نزد آفريدگانش شناخته شده است ،‌در اختيار مدعي راستين پيامبري قرار دهد تا از اين راه به آنها بفهماند كه اين من بودم كه شخص مدعي پيامبري را از طرف خود براي هدايت و راهنمايي شما فرستاده‌ام و دليل آن اين نمونه از كارهاي ديگر من است كه به وسيله شخص مورد نظر براي شما انجام مي‌دهم .

اين كار پروردگار درواقع در حكم انگشتر و يا مهر مخصوص پادشاه و پيشوايي است كه نماينده‌اي را براي انجام كار مخصوص به طرف قومي مي‌فرستد و براي تأييد قطعي نماينده خود، علامت مخصوصي را نيز همراه او قرار مي‌دهد. اگر بزرگ قومي فردي را براي انجام كاري به طرف قوم ديگر بفرستد، قهراً اگر آن قوم از رشد و فكر سالمي برخوردار باشند بدون گواه و شاهدي كه درستي ادعاي آن فرد را تأييد كند هرگز ادعاي چنين شخصي را نخواهند پذيرفت بلكه از چنين شخصي، گواه و شاهد شناخته شده بر راستي و درستي آن شخص مي‌خواهند و يا دست خط مخصوص آن بزرگ را كه درستي آن فرد را در ادعايش تأييد كند مي‌طلبند و اگر آن شخص چنين گواه روشن و گويا و يا دست خط مخصوص آن بزرگ را كه درستي آن فرد را در ادعايش تأييد كند مي‌طلبند و اگر آن شخص چنين گواه روشن و گويا و يا دست خط مخصوص آن فرد را به افرادي كه به عنوان فرستاده مخصوص ،‌به طرف آنها آمده ارايه دهد،‌ آنها ادعاي او را مي‌پذيرند و اگر نداد نمي‌پذيرند.

بنابراين افرادي كه طرف دعوت مدعي پيامبري هستند نيز بايد از مدعي پيامبري گواه شناخته شده و يا نمونه صد درصد ديگري از كارهاي ربوبي و خدايي بخواهند تا با دين آن يقين كنند كه فرد مدعي در ادعاي خود صادق است و در اين دعوت دروغ و نيرنگي نزده و يا به انحراف و جنوني مبتلا نيست. اگر آن مدعي چنين نمونه‌اي را ارايه دهد افراد دعوت شده بايد دعوت او را بپذيرند . بنابراين كار معجزه ،‌نمونه‌ ديگري از كارهاي شناخته شده و آشكار آفريدگار است كه فرد مدعي پيامبري براي اثبات صدق گفتار خود ارايه مي‌دهد. از اينجاست كه اولاً ضرورت وجود معجزه براي دعوت هر پيامبري آشكار مي‌شود و ثانياً دانسته مي‌شود كه معجزه از آن قسم كارهاي مخصوص آفريدگار است كه انجام آن تنها در قدرت و توان شخص او است و هيچ موجود ديگري حتي شخص پيامبر از عهده انجام آن برنمي‌ايد. بنابراين سحر و چشم‌بندي و امثال آن از معنا ومصداق معجزه خارج و انجام آن هيچ دليلي بر صدق دعوي پيامبري نيست. زيرا كه انجام اين قبيل كارها از عهده هر كسي كه از دانش آنها آگاهي داشته باشد ساخته است و دانش اين كارها در بين افراد بشر همواره وجود داشته و دارد .

آنچه را كه از ابتداي بحث تا به اينجا توضيح داديم اين بود كه : 1ـ معجزه‌كاري است كه به جز خداوند از عهده هيچ موجود ديگري ساخته نيست.

2ـ معجزه در اثبات پيامبري شخص مدعي پيامبري نقش‌تعيين كننده دارد. 3ـ معجزه براي افرادي آورده مي‌شود كه اولاً اهل فكر و دانش نباشند و قدرت تشخيص حقايق را نداشته باشند و ثانياً خواسته و مقصد خاصي و يا منفعت معيني در نظر نداشته باشند. 4ـ معجزه ، از آثار و نتايج علوم غريبه‌اي كه بعضي از افراد بشر دارا هستند و هر فردي كه بخواهد مي‌تواند آن را بياموزد. جدا است و لذا مي‌تواندآثار آن علوم را از بين ببرد و نتايج آن را محو كند ولي برعكس آن امكان ندارد، يعني علم سحر و شعبده و رمل و امثال آن نمي‌تواند آثار معجزه را از بين ببرد.

 

اعجاز قرآن و تعريف آن

قبلاً گفتيم كه معجزه يعني كاري كه تمام افراد بشر از آوردن آن ناتوان باشند و از عهده انجام آن برنيايند  واينكه مي‌گوييم قرآن مجيد معجزه است، يعني كاري است كه ساير افراد بشر از آوردن مانند آن ناتوانند، زيرا هنگامي كه آيات قرآن به تدريج نازل مي‌شد و بر ساكنان جزيرة العرب عرضه مي شد تمام ادبا و متخصصين و دانشمندان عرب كه در آن زمان،‌اندك نبودند اعتراف كردند كه ما از آوردن اين آيات ناتوانيم. اضافه بر آن، آياتي در قرآن نازل شده كه در آن آيات صريحاً ادعا شده كه هيچ كسي، نه تنها توان آوردن تمام قرآن را ندارد، بلكه حتي از آوردن يك سوره و يا يك آيه از آيات آن عاجز و ناتوان است و كسي چنين ادعايي دارد كه مي‌تواندمانند آيات آن بياورد اين گوي و اين ميدان!!

نحوه مبارز طلبيدن قرآن در رابطه با معارضه كردن با آن در ساختن آياتي مانند آن شايان توجه است،‌زيرا آيات مربوط به آن چنان تحريك‌آميز است كه اگر امكان آوردن حتي مانند بعضي از آيات آن وجود داشت،‌متخصصين و ادباي آن زمان حتما مي‌ساختند و عرضه مي‌كردند. و اگر عرضه كرده بودند حتما امروز خبر آن به ما رسيده بود ، زيرا دواعي و اغراض آنها بر حفظ و ضبط و سپس پخش و نشر آن و بي‌اعتبار كردن قران بر هيچ قردي پوشيده نيست . و از آن زمان تا به حال كه تقريبا هزار و سيصد و نود سال مي‌گذرد هيچ فردي نتوانسته چنين عبارات و جمله‌هاي شيرين و زيبا كه در عين حال از بيان مراد و مقصود گوينده آن نكاهد ، بياورد.

قرآن در سوره اسراء، آيه 88چنين اظهار مي‌دارد: قل لئن اجتمعت الانس و الجن علي ان يأتوا بمثل هذالاقرآن لايأتون بمثله ولو كان بعضهم لبعض ظهيرا. يعني به تمام مردم اعلام كن كه اگر انس و جن گرد آيند تا مانند اين قرآن را بياورند نمي توانند حتي اگر بخواهند اين كار را با مشاركت و ياري يكديگر يعني به طور گروهي انجام دهند.

در آيه ديگر در سوره بقره، آيه 23ـ24 از اين هم بالاتر ادعا كرده و چنين گفته است: وان كنتم في ريب مما نزلنا علي عبدنا فأتوا بسورة من مثله و ادعوا شهدائكم من دون‌الله ان كنتم صادقين فان لم تفعلوا و لن تفعلوا فاتقواالنار التي و قودها الناس و الحجارة‌اعدت للكافرين. يعني اگر شما در اينكه قرآن گفته ما است ترديد داريد پس شما نيز حتي يك سوره مانند سوره‌هاي آن را بياوريد و در اين كار غير از خدا افراد ديگري را شاهد بگيريد، اگر شما در ادعاي خود راست‌گو هستيد. و اگر نكرديد كه هرگز نخواهيد كرد پس بترسيد از آتشي كه سوخت آن از انسان‌ها و سنگ‌ها تشكيل گرديده و براي كافران آماده است.

خوانندگان عزيز اعتراف دارند كه اگر امكان داشت كه به كسي و يا افرادي ولو با ياري گرفتن از يكديگر مانند قرآن بياورند، به ويژه بعد از مبارزطلبيدن قرآن از همگان، تا به حال صدباره و هزارباره چنين كاري انجام شده بود.

در ميان اعراب زمان پيامبر افراد دانشمند و اديب فراواني وجود داشت كه پاره‌اي از آنها همواره درآوردن مانند قرآن كوشش داشتند تا اولاً خود را بدين وسيله بيازمايند و ثانياً غير واقعي بودن ادعاي قرآن را اثبات كنند،‌ولي هرگز نتوانستند ودر آخر كار، خود به ناتواني و درماندگي اقرار كردند . در اينجا ، به ذكر يك نمونه از كوشش‌هاي مخالفين قرآن در معارضه و آوردن مانند آن بسنده مي‌كنيم: هشام‌بن حكم نقل مي‌كند كه : روزي چند نفر از سران كفر،‌به نام عبدالله بن مقفع و و عبدالملك بصري و ابوشاكر ديصاني و عبدالكريم بن ابي العوجاء در كنار كعبه نشسته وبه حاجيان كه در اطراف كعبه طواف مي‌كردند، پوزخند مي‌زدند و آنها را مسخره مي‌كردند و قرآن را مورد طعن و ايراد قرار مي‌دادند. ابن ابي‌العوجاء به آن سه نفر پيشنهاد كرد كه بياييد هر كدام از ما مانند يك چهارم قرآن را بسازيم و از اين طريق بي‌مقداري و عادي بودن قرآن را براي مسلمانان اثبات كنيم، آنها پذيرفتند و وعده دادند كه در سال ديگر در همين ايام كه مسلمانان به اعمال حج مشغولند ما آيات ساخته شده را بر آنها بخوانيم و به اين كار پيغمبري محمد را باطل سازيم . اين افراد سال ديگر در همان ايام در كنار كعبه گردآمدند و بنا شد كه هر كدام يك چهارم مانند قرآن را كه ساخته، بر جمع عرضه كند. ابن ابي‌العوجاء گفت : من از روزي كه از يكديگر جدا شديم، در كيفيت و محتواي آيه فلما استيأسوا منه خلصوانجيا(يوسف /12/80) دقت و تأمل كردم ولي نتوانستم بيشتر از فصاحت و بلاغت و جامع‌بودن معاني و لطافتي كه در آن نهفته است،‌چيزي بر آن بيفزايم.

عبدالمك گفت : من نيز از روزي كه از يكديگر جدا شديم تاكنون، در يك آيه از آيات قرآن دقت و تأمل كردم و نتوانستم چيزي بسازم كه همباز و در افق آن باشد و آن آيه: يا ايها الناس ضرب مثل فاستمعوا له ان الذين تدعون من دون الله لن يخلقوا ذبابا ولو اجتمعوا له وان يسلبهم الذباب شيئا لايستنقذوه منه ضعف الطالب و المطلوب (حج/22/73) است. يعني : اين مردم براي روشن‌شدن ناتواني و عجز غير آفريدگار نمونه‌اي گفته مي‌شود پس بشنويد آن را ، آنهايي كه غير از خدا را به ياري مي‌خوانند،‌هرگز نمي‌توانند حتي يك حشره بسيار كوچك را بيافرينند و اگر آن حشره كوچك از آنها چيزي ربود،‌نمي‌توانند آن چيز را از او پس گيرند، چه ناتوانند افرادي كه غير از خدا را مي‌طلبند و چه ناتوانند چيزهاي غير از خدا كه خواسته و خوانده مي‌شوند.

ابوشاكر گفت : من نيز از روزي كه از نزد جدا شدم،‌در يك آيه بسيار فكر كردم ولي توان آوردن مانند آن را پيدا نكردم و آن آيه: لوكان فيهما الهة الا ا… لفسدتا (انبياء /21/22) است، يعني اگر در اين آسمانها و زمين دو آفريدگار بود تمام آسمانها و زمين فاسد و بهم پاشيده مي‌شدند.

عبدالله بن مقفع گفت :‌رفقا، قرآن از جنس گفتار بشري نيست، من نيز از روزي كه از نزد شما رفته‌ام در يك آيه همواره فكر بسيار كرده‌ام ولي تا به حال به حقيقت معني و دقايق آن پي‌نبرده‌ام و آن آيه : وقيل يا ارض ابلعي مائك و يا سماء اقلعي و غيض الماء وقضي الامر و استوت علي الجودي و قيل بعداً للقوم اللظالمين0هود/11/44) . يعني و گفته شد: اي زمين فرو برآبت را و اي آسمان قطع كن بارانت را و آنها محو شد و كارها به پايان رسيد و كشتي بر كوه جودي نشست و گفته شد كه دورباد ستمگران [1] .

 



:: بازدید از این مطلب : 186
|
امتیاز مطلب : 44
|
تعداد امتیازدهندگان : 10
|
مجموع امتیاز : 10
تاریخ انتشار : | نظرات ()
نوشته شده توسط : علی حیدری

                                                                                        یعقوب فرزانه دوست

سوره‏هایی که با یک نوع حروف مقطعه آغاز می‏شوند، مطالب مشترکی دارند.برای مثال در سوره‏هایی که با«حم»شروع می‏شوند، بلافاصله بعد از آن جمله‏ی‏«تنزیل الکتاب من اللّه» یا چیزی که به معنای آن نزدیک است، قرار گرفته، در سوره‏هایی که با«الر»شروع می‏شوند، بعد از آن«تلک آیات الکتاب»و یا شبیه آن و در سوره‏هایی که با«الم»آغاز می‏شوند، به دنبال آن‏«ذلک الکتاب لا ریب فیه»یا مفهوم آن آمده است.
از این جا می‏توان حدس زد که میان حروف مقطعه و محتوای این سوره‏ها ارتباط خاصی وجود دارد؛تا آن جا که مثلا سوره‏ی اعراف که با«المص»شروع شده، مضمون و محتوایش جامع میان مضمون سوره‏های«الم»و سوره‏ی «ص»است.البته این ارتباط ممکن است بسیار عمیق و دقیق باشد و افهام عادی به آن راه نیابند. 2
مؤلف کتاب علوم قرآنی، زیر بنای اساسی آرا و نظریات دانشمندان اسلامی را به سه دسته تقسیم کرده است:
دسته‏ی اول:حروف مقطعه از متشابهات قرآن هستند که هرگز قابل حل نبوده‏اند، از جمله مجهولات مطلق محسوب می‏شوند و راه علم به آن‏ها کاملا بر مردم بسته است.ولی اهل کلام این باور را مورد نکوهش قرار داده‏اند و جهل مطلق را به گونه‏ای که حتی پیامبر و دیگر اولیای الهی از آن بی‏خبر باشند، در هیچ کجای قرآن نمی‏پذیرند؛زیرا چگونه ممکن است در کتابی که با وصف«مبین»آراسته شده، چیزی یافت شود که کاملا رو پنهان داشته است.خداوند می‏فرماید:کتاب انزلناه الیک مبارک لیدّبّروا آیاته و لیتذکّر اولوا الالباب 3
دسته‏ی دوم:حروف مقطعه رموزی هستند میان خدا و رسول او«ص»که جز اولیای مقرب الهی کسی به آن‏ها راه ندارند.«لا یمسّه الاّ المطهّرون» 4 :جز پاک شدگان به آن دسترسی ندارند.
ارباب ذوق گفته‏اند:سخن گفتن با رمز و اشاره، شیوه‏ی احباب است که در راه و روش دوستی به کار برند.حبیب را بر آن آگاه و رقیب را از آن بیگانه می‏دارند:
میان عاشق و معشوق رمزی است
چه داند آن که اشتر می‏چراند
سید رضی الدین بن طاووس متوفای 664، از کتاب «حقائق التفسیر»، نوشته‏ی ابو عبد الرحمان محمد بن الحسین سلمی، متوفای 412، روایتی از امام جعفر بن محمد صادق«ع» آورده است که فرموده:«الم»رمز و اشارتی است میان خدا و حبیب او محمد«ص».خواسته تا کسی جز او بر آن آگاه نگردد، آن را به صورت حروف درآورده تا آن رموز را از چشم اغیار دور نگه دارد و تنها بر دوست روشن و ظاهر سازد.
علامه بلاغی گوید:جای شگفتی نیست که در قرآن گفت و گوهای رمزی و اشارت به اسرار خصوصی باشد که تنها با رسول گرامی«ص»و امنای وحی انجام گرفته باشد.
ابن بابویه ابو جعفر صدوق، متوفای 381 گوید:سبب دیگر در فرو فرستادن اوایل برخی سوره‏ها به حروف مقطعه آن است که شناخت آن‏ها ویژه‏ی اهل عصمت و طهارت باشد تا به وسیله‏ی آن‏ها دلیل اقامه کنند و معجزات به دست آنان ظاهر شود و اگر شناخت آن برای همه میسر بود، هر آینه بر خلاف حکمت و موجب فساد در تدبیر شمرده می‏شد.
دسته‏ی سوم:حروف مقطعه صرفا حروف مجرده هستند با همان خاصیت آوایی.چیزی جز آن در بر ندارند، نه رمز و اشاره‏اند و نه معنایی جز خاصیت آوایی دارند و حکمت آوردن این حروف در اوایل این سوره‏ها، از محدوده‏ی الفاظ و اصوات تجاوز نمی‏کند. 5

1.حروف مقطعه، رمز و اشاره به مدت عمر امت مسلمان

محدث بحرانی از محمد بن قیس روایت می‏کند که امام باقر«ع»می‏فرمود:
حی بن اخطب و ابو یاسر بن اخطب و عده‏ای از یهودیان نجران به محضر پیامبر«ص»رسیدند و سؤال کردند:آیا در میان آیات نازله، کلمه‏ی«الم»نیز وجود دارد؟ فرمودند:بلی.سپس گفتند:آیا جبرئیل آن را از نزد خدا آورده:فرمودند:بلی.آن گاه گفتند:در انبیا کسی نبوده است که مدت حکومتش معین شده باشد، جز حکومت تو که مدت آن بیان شده.
پس حی بن اخطب متوجه اصحابش شد و اظهار کرد:
الف در«الم»یک، «لام»سی، و«میم»چهل محسوب می‏شوند.پس جمعا 71 سال است و گفت:عجب است از کسی که در امتی وارد می‏شود که عمر و مدتش 71 سال است(مراد از عمر، عمر امت است).سپس پرسیدند:آیا کلمه‏ی دیگری هست؟فرمودند:بلی.و با نزول حروف دیگری مانند:الر، المر، المص و...به این نتیجه رسیدند که مدت حکومت پیامبر«ص»طولانی‏تر است. 6
طبق عقیده‏ی گروهی، این حروف رمزی است به مدت بقای امت مسلمان.چنان که مقاتل بن سلیمان ازدی گفته است:ما این حروف را محاسبه نمودیم که با اسقاط مکررات به 744 سال رسید که رقم بقیه‏ی مدت این امت است.
طبرسی می‏نویسد:من نیز به محاسبه‏ی این حروف پرداختم و به همان رقمی که علی بن فضائل مجاشعی 693 به دست آورده بود، رسیدم. 7
خویبی نیز روایت کرده است که برخی از پیشوایان دینی از آیه‏ی‏«الم غلبت الرّوم»چنین استخراج کرده بودند که مسلمین، بیت المقدس را در سال 583 میلادی فتح خواهند کرد و همان گونه که با این حروف پیش‏بینی شده بود، این واقعه اتفاق افتاد. 8

2.حروف مقطعه، رمز و اشاره به اسما و صفات خداوند

مثلا در مورد«الم»می‏گویند:الف اشاره به«انا»و لام اشاره به«الله»و میم اشاره به«اعلم»هستند که مجموعا به جای«انا اللّه اعلم»است.یا«الص»اشاره به «انا اللّه اعلم و افصّل»است. 9
چنان که از ابن عباس روایت شده که در«الم»، الف بر «الله»و لام بر اسم«جبرائیل»و میم بر نام«محمد»دلالت دارند.و همچنین«الر»بر«انا اللّه اری»دلالت دارد. 10
ابو اسحق ثعلبی، روایتی از علی بن موسی الرضاع دارد که فرمود:از امام جعفر صادق«ع»راجع به«الم» سؤال شد.آن حضرت در پاسخ فرمود:الف ناظر به شش صفت از صفات خداوند است:
1.ابتداء، زیرا خداوند است که آفرینش همه‏ی مخلوقات را آغاز کرد؛
2.استواء، چون خداوند عادل و مستوی و راست است و الف نیز راست بود و میل و انحرافی در آن وجود ندارد.
3.انفراد، خداوند فرد و تنها است.
4.اتصال خلق با خداوند
5.انقطاع خداوند از غیر.
6.الفت 11 توضیح دیگر این که، برخی در مورد«طسم» گویند:منظور از آن«طور»سینا و موسی است، زیرا در دو سوره‏ی قرآن که با این حروف آغاز شده‏اند، داستان حضرت موسی علیه السلام در طور سینا آمده است. 12

3.حروف مقطعه، رمزی به اسم اعظم الهی

در صورتی که بتوانیم این حروف جداگانه را به هم بپیوندیم، اسم اعظم خداوند از آن‏ها استخراج می‏شود. مثلا«الر»و«حم»و«ن»به صورت«الرحمن»در می‏آیند؛ همچنین سایر حروف مقطعه‏ی قرآن.در حالی که سعید بن جبیر می‏گوید:ما قادر بر جمع و پیوند حروفی که اسم اعظم از آن‏ها استخراج می‏شود، نیستیم. 13
سیوطی هم در اتقان می‏نویسد:گفته می‏شود، این حروف اسم اعظم خدا هستند، ولی ما ترکیب آن‏ها را نمی‏دانیم.

4.حروف مقطعه‏ی قرآن، سوگندهای خداوند به نام‏های خود

هر یک از حروف مقطعه اسامی خداوند هستند.اخفش
حروف مقطعه، رموزی هستند میان خدا و رسول او«ص»که جز اولیای مقرب الهی کسی به آن‏ها راه ندارند.«لا یمسّه الاّ المطهّرون» 4
جز پاک شدگان به آن دسترسی ندارند
گوید:حکمت سوگند خداوند به حروف مقطعه‏ی قرآن این است که حروف مذکور از جهت آن که مبانی کتاب آسمانی و نیز مبانی اسمای حسنی و صفات علیای پروردگارند، شرف و فضیلت دارند.گویا به خاطر این امر به این حروف سوگند یاد کرده که قرآن کتاب و کلام اوست. 14

5.حروف مقطعه‏ی قرآن، از متشابهات

آقای سید ابو الفضل میر محمدی زرندی، نگارنده‏ی کتاب«تاریخ و علوم قرآن»می‏گوید:هر گاه دلیلی نباشد که دلالت کند بر مقصود از این حروف و اجماعی هم در بین نباشد تا تعیین کننده‏ی مفهوم این حروف باشد و عرف و لغت نیز چیزی از این حروف درک ننموده باشند، پس طبعا باید گفت:این حروف از متشابهات هستند، مانند سایر متشابهات قرآن مجید و جز خداوند و علمای خاص، کسی بر تأویلات و معانی آن‏ها واقف نیست.
شاهد مدعی شیخ طبرسی، در مجمع البیان در تفسیر آیه‏ی اول سوره‏ی بقره فرمود:این حروف بنابر آنچه از ائمه‏ی ما علیهم السلام نقل شده است، از متشابهاتند.



:: بازدید از این مطلب : 179
|
امتیاز مطلب : 41
|
تعداد امتیازدهندگان : 10
|
مجموع امتیاز : 10
تاریخ انتشار : | نظرات ()
نوشته شده توسط : علی حیدری

مهدی تجلیل
مقدمه

چنان که می‏دانیم آدمی یک خود فردی دارد و آن مجموعه‏ای از اندیشه‏ها، آمال، امیال، خواست‏ها و شهوات اوست که در این قلمرو، کارهای عادی خود را انجام می‏دهد. این مرتبه را می‏توان مرتبه«دانی و حیوانی»او نامید و دیگری خود«علوی، انسانی و ملکوتی»اوست.خود حیوانی و خاکی آدم تنها وسیله و مرکبی برای رسیدن به خود انسانی وی به شمار می‏رود.«اما خود متعالی»انگیزه معنوی و الهی دارد، پایگاه کرامت ذاتی انسان محسوب می‏شود و با این جنبه از وجود خود است که آدمی ارزش، قداست و تعالی پیدا می‏کند.
باری همین خود ملکوتی انسان است که سرچشمه ارزش‏های متعالی و انسانی می‏شود و به اخلاق معنایی فراتر از سود و مصلحت می‏بخشد.بنابراین، با قبول این جنبه از خود انسانی، ارزش‏های اخلاقی انسان اثبات می‏شوند و به منصه ظهور می‏رسند.
در این مقاله، ابتدا کلیاتی را تحت عنوان«نکته‏ها»در خصوص آثار نیکو سخن گفتن و خوش کلامی از زبان پیامبر گرامی اسلام(صلی الله علیه و آله و سلم)و ائمه معصومین (علیهم السلام)می‏آوریم، آن‏گاه به متن قرآن و تفسیر وارد می‏شویم و آیاتی را در زمینه خوش کلامی و با یکدیگر به نیکی سخن گفتن نقد و تحلیل می‏کنیم.

الف)نکته‏ها

در ستایش سخن خوش و نیکو روایات بسیار است.در این‏جا به نمونه‏هایی از آن‏ها به شرح زیر اشاره می‏کنیم:
1.رسول خدا(ص)فرمود: ثلاث من لقی اللّه تعالی‏ بهنّ دخل الجنّة من ایّ باب شاء:من حسن خلقه، و خشی اللّه فی المغیب و المحضر، و ترک المراء و ان کان محقّاً. 1
ترجمه:«سه چیز است که هر که خدا را با آن‏ها ملاقات کند، از هر دری که بخواهد داخل بهشت می‏شود کسی که خلقش نیکو باشد، کسی که در نهان و آشکار از خدا بترسد، و کسی که ترک جدال کند، اگر چه حق با او باشد.»
2.و فرمود:خوش کلامی و اطعام شما را در بهشت جای می‏دهد. 2
3...و فرمود:در بهشت غرفه‏هایی هست که(از درخشندگی)بیرون آن‏ها از درون و درون آن‏ها از بیرون دیده می‏شود. خدا آن‏ها را برای کسانی آماده کرده است که مردم را اطعام کنند و خوش سخن باشند. 3
4...و فرمود:الکلمة الطّیّبة صدقة. 4
ترجمه:«سخن نیکو صدقه است.»
5.امام باقر(ع)فرمود:قولوا للنّاس احسن ما تحبّون ان یقال لکم.
ترجمه:«با مردم به نیکوترین وجهی که می‏خواهید با شما سخن گفته شود، سخن بگویید.»
6.همچنین، پیامبر اکرم(ص) فرمودند 5 :
-سه چیز است که در هر که نیست، کارش انجام نگیرد:تقوایی که وی را از گناه باز دارد، اخلاقی که با مردم بسازد و مدارا کند و حلمی که با آن سبکی را از نادان سبکسر دفع کند.
-خدا مهربان و دارنده رفق است و کسی را که چنین باشد، دوست دارد و آن پاداشی که بر رفق و نرمی می‏دهد، بر عنف و درشتی نمی‏دهد.
-هر کس در کار خود رفق داشته باشد، به آنچه از مردم بخواهد، می‏رسد.
-هر که را رفق و نرمی دادند، خیر دنیا و آخرت به او دادند و هر که را از رفق محروم ساختند، او را از خیر دنیا و آخرت محروم کردند.
7.امام کاظم(ع)نیز فرمودند 6 : «نصف عیش و زندگی آدمی رفق و نرمی است.»
و به تجربه دریافت و مکرر ملاحظه شده است که اموری که با رفق و مدارا اجرا می‏شوند، هرگز با خشونت و درشتی به انجام نمی‏رسند.و هر پادشاهی که به لشکر و رعیت خود مهربان و نرم است، امور مملکت او منتظم و سلطنت او دوام دارد.

ب)قرآن کریم و نیکو سخن گفتن

اکنون می‏پردازیم به بحث اصلی خود، یعنی دیدگاه قرآن کریم درباره نیکو سخن گفتن:
قرآن کریم می‏فرماید:
...و قولوا للنّاس حسناً و اقیموا الصّلاة و آتوا الزّکاة. 7
ترجمه:«و با مردم(به زبان) خوش سخن بگویید و نماز را به پای دارید، و زکات را بدهید.»

بیان تفسیری آیه از دیدگاه تفاسیر

1.صاحب تفسیر«منهج الصادقین»وجه آوردن«حسن»را در «قولوا للنّاس حسناً»به منظور مبالغه می‏داند و مراد از آن را تخلّق و ارشاد یاد می‏کند.ایشان آیه را چنین معنا می‏کند:«با عامه مردم گفتاری نیکو داشته باشید و با اخلاق حسنه رفتار کنید و ایشان را به راه صواب و رشد رهنمون باشید.» 8
2.صاحب تفسیر«نور الثقلین» در ذیل آیه شریفه‏«قولوا للنّاس حسناً...»به ذکر سه روایت از سه کتاب اکتفا کرده است که به آن‏ها اشاره می‏کنیم:
در کتاب شریف«کافی»به نقل از ابی عمرو الزبیری از ابی عبد اللّه(ع)نقل شده است که:«خداوند تبارک و تعالی ایمان را بر اعضای بدن آدمی واجب کرده و وظیفه‏های هر یک را جداگانه توضیح داده است.از جمله:«گفتن را بر زبان، و بیان را بر قلب و هر چه باور دارد نزدیک کرده است.در همین راستا خداوند می‏فرماید:و قولوا للنّاس حسناً». 9
و در کتاب«مصباح الشریعه»از قول حضرت صادق(ع)نقل شده است که فرمود:«با هر لحنی و در هر حالی مردم را نخوانید و دعوت نکنید.خداوند عزوجل فرمود:با مردم به زبان خوش رفتار کنید.» 10
*** در جای دیگری قرآن کریم می‏فرماید:قول معروف و مغفرة خیر من صدقة یتبعها اذی و اللّه غنیّ حلیم. 11
ترجمه:«گفتاری پسندیده(در برابر نیازمندان)و گذشت(از اصرار و تندی آن‏ها)، بهتر از صدقه‏ای است که آزاری به دنبال آن باشد و خداوند بی‏نیاز بردبار است.»

بیان تفسیری آیه

در تفسیر«مجمع البیان»، ذیل ترکیب«قول معروف»تعبیرهای گوناگونی نقل شده است:
-در یک تعبیر، در معنای«سخن و کلام نیکو و زیبا»نقل شده و با آن مترادف دانسته شده است و در تعبیری دیگر، در مفهوم«دعای خوب و شایسته»آورده است. 12
در بیان دیگر(به نقل از ضحاک) در«اصلاح ذات البین»به کار رفته است.
از پیامبر(ص)ذیل آیه شریفه نقل شده است که فرمود:«چون سائلی از شما چیزی خواهد، خواسته او را بر وی قطع مکنید، تا آن‏که از آن فارغ شود.سپس با وقار و نرمی به او پاسخ دهید که آن پاسخ به وجه نیکو اندک چیزی است به او.»
گاهی کسی به سوی شما می‏آید که نه انسان است نه جن.حق تعالی فرشته‏ای را به صورت سائلی نزد شما می‏فرستد تا شما را بیازماید که با وی چگونه رفتار می‏کنید(در عین لطف و تفضلی که به شما ارزانی داشته است). 13
*** و همچنین، قرآن کریم در بیان برخورد با کسی که می‏خواهد بین پیامبر(ص)و دشمنان آن حضرت کینه و نفاق ایجاد کند، فرموده است:...ادفع بالّتی هی احسن فاذا الّذی بینک و بینه عداوة... 14
ترجمه:«بدی را با آنچه بهتر است دفع کن، آن‏گاه کسی که میان تو و میان او دشمن است...»

بیان تفسیری آیه

صاحب تفسیر«نور الثقلین»، مراد از«ادفع بالّتی هی احسن...»را «ادفع سیّئة من اساء الیک بحسنتک» می‏داند، یعنی:«بدی کسی را که به تو زشتی کرده است، با نیکی کردن از خود دور کن.» 15
مرحوم طبرسی در ذیل این آیه و این که آیه خطاب به پیامبر گرامی(ص) است، در تفسیر«مجمع البیان» می‏گوید:«مراد از آیه‏ادفع بالّتی هی احسن...، ادفع بحقّک باطلهم و بحلمک جهلهم و بعفوک اساءتهم» است.
در واقع، خداوند رسول گرامی(ص)را مورد خطاب قرار می‏دهد و به وی می‏گوید:«با حق خودت، باطل دیگران و با حلم خودت، جهل آن‏ها و با بخشش خودت، بی‏احترامی و بدی آن‏ها را از خود دور کن.» 16
آن‏گاه خدای سبحان دفع به أحسن را به بهترین و بلیغ‏ترین وجه، ستوده و فرموده است:و ما یلقّاها الاّ الّذین صبروا، و ما یلقّاها الاّ ذو حظّ عظیم.
ترجمه:«کسی این سفارش را نمی‏پذیرد، مگر کسانی که صبور هستند و نیز آنان که بهره‏ای بزرگ از کمال انسانیت و صفات نیک برده‏اند.»
در مضون این آیه شریفه علاء بن حضرمی، یکی از شاعران عرب، شعری سروده است که در این‏جا نقل می‏کنیم:
و حیّ ذوی الاضغان تسبّ قلوبهم
تحیّتک العظمی فقد یرفع النّغل
فان اظهروا خیراً فجاز بمثله
و ان خنسوا عنک الحدیث فلا تسل
فانّ الّذی یؤذیک منه سماعه
فانّ الّذی قالوا وراءک لم تقل
17 ترجمه:
1.گروهی کینه‏جو هستند و همیشه دل‏هایشان نفرین می‏فرستد- اما این اسلام بزرگ و مؤثر توست که هرگونه کینه و نفاق را از بین می‏برد.
2.هرگاه آن‏ها خیری ظاهر کنند، تو متقابلاً پاداش نیک بده-اما هرگاه از تو رویگردان شدند، تو از آن‏ها رویگردان مباش.
3.در برابر کسی که به تو آزار رسانده و سخنان بد از او شنیده‏ای-آن‏ها که پشت سر تو حرف زده‏اند، حرف بدی نزن و با آن‏ها به مقابله و جدال نپرداز.
لازم به ذکر است که پیامبر(ص) پس از شنیدن شعر علاء بن حضرمی، خطاب به وی فرمود:«بعضی از شعرها، حکمت‏ها را می‏سرایند و پاره‏ای از بیان‏ها، نوعی سحر هستند.همانا شعر تو نیکوست و به راستی که کتاب خدا(قرآن)از همه نیکوتر است.»
*** و نیز خداوند در قرآن می‏فرماید: و اذا حییتم بتحیّة فحیّوا باحسن منها او ردّوها انّ اللّه کان علی‏ کلّ شی‏ءٍ حسیباً. 18
ترجمه:«و چون به شما درود گفته شد، شما به(صورتی)بهتر از آن درود گویید، یا همان را(در پاسخ) برگردانید، که خدا همواره به هر چیزی حسابرس است.»

بیان تفسیر آیه

در کتاب«عوالی اللئالی»، علی بن ابراهیم از امام صادق(ع) مطالبی نقل کرده و طی آن، مراد از «تحیت»در گفتار خداوند را«سلام و درود»و موارد دیگری از قبیل «نیکی و احسان»دانسته است. 19
مرحوم طبرسی در مجمع البیان، ذیل آیه شریفه:«و اذا حییتم فحیّوا باحسن منها...»می‏گوید:«شخصی خدمت پیامبر اکرم(ص)رسید و عرض کرد:السّلام علیک. پیامبر(ص)فرمود:علیک السّلام و رحمة اللّه.
دیگری عرض کرد:السلام علیک و رحمة اللّه.پیامبر(ص) فرمود:و علیک السلام و رحمة اللّه و برکاته.
شخص دیگری خدمت حضرت رسید و گفت:السلام علیک و رحمة اللّه و برکاته.پیامبر(ص) فرمود:و علیک السّلام و رحمة اللّه و برکاته.



:: بازدید از این مطلب : 168
|
امتیاز مطلب : 51
|
تعداد امتیازدهندگان : 11
|
مجموع امتیاز : 11
تاریخ انتشار : | نظرات ()
نوشته شده توسط : علی حیدری
مقدمه:

یکی از موضوعات بحث‌انگیز و مهم قرآنی مسأله [رزق و رزاق] می‌باشد. روشن شدن ابعاد این مسأله علاوه بر تصحیح برداشت‌های نادرست و نگرش‌های میانه به فعالیت و تلاش و معشیت انسان جهت داده و فرهنگ کسب رزق قرآنی را در متن زندگانی مردم قرار می‌دهد.

• واژه‌های کلیدی:

رزق؛ رزاق؛ انواع رزق؛ رزق کریم؛ انفاق رزق؛ طیبات رزق؛ رزق بی‌حساب؛ رزاقیت خداوند؛ طلب رزق؛ تقدیر معشیت.

• معنای رزق:

(رزق)، گاهی برعطای جاری در دنیا یا آخرت گفته می‌شود و گاهی به بهره و نصیب و گاهی آنچه به شکم جاندار می‌رسد و با آن تغذیه می‌کند اطلاق می‌شود. (رازق) به خالق رزق و عطاکننده رزق و آن کسی که سبب رزق می‌شود هم گفته می‌شود. بنابراین (رازق) در حقیقت خدای متعال است و به انسانی که در وصول رزق سبب می‌شود هم گفته می‌شود. ولی (رازق) به جز خدای متعال به کسی گفته نمی‌شود.(1) (رزق) در تعبیر دیگر به معنای روزی و هر چیزی که از آن نفع بردارند و موسوم به (جیره) است، گفته می‌شود.(2) و در تعبیر دیگر آمده که علاوه بر معنای معروف، به آمیزه‌ای از عطا و بخشش نیز گفته می‌شود.(3) در وضع اول اختصاص به غذا دارد مانند (و علی المولود له رزقهن و کسوتهن)(4) بر صاحب فرزند [پدر] است که خوراک و پوشش مادر فرزند را بدهد. در این آیه (کسوة) رزق شمرده نشده است و جدا یاد شده. آنگاه معنای رزق توسعه یافته و بر هر چیز نافع و سودمندی که (به شئی و شخص) برسد رزق گفته می‌شود، اگر چه غذا نباشد؛ مانند همه مزایای حیات از مال و جاه و عشیرت و اولاد و جمال و علم و غیره، مانند این آیه: «ام تسئلهم خرجاً فخراج ربک خیر و هو خیر الرازقین»(5) آیا از این مردم درخواست مزد می‌کنی و حال آن که مزد پرورگارت بهتر است و خداوند بهترین روزی‌دهندگان است که در این آیه مزد رسالت که خدا به پیامبرش می‌دهد رزق شمرده شده است. و مانند این آیه: «یا قوم ارأیتم ان کنت علی بینه من ربّی و رزقنی رزقنا حَسَنَا»(6) ای قوم من خبر دهید که اگر من بر دلیل روشنی از جانب پرودگار باشم و رزق نیکویی روزی من کرده باشد… که در آیه، نبوت و علم رزق شمرده شده و شواهد دیگر قرآنی.(7)

• رزاق:

در قرآن کریم آمده است: «انَّ الله هو الرّزاق ذوالقوه المتین»(8) همانا خداوند بسیار روزی دهنده و صاحب نیروی استوار است. آنچه از این آیه حاصل می‌گردد این است که رزق در حقیقت جز به خدای متعال نسبت داده نمی‌شود زیرا مقام، مقام حصر است (منحصر کردن رزاقیت در خدا)(9) و آنجا که رزق به غیرخدا نسبت داده شده، مانند آیه شریفه «وارزقوهم فیها واکسوهم»(10) از مال سفیهان به اندازه نیازشان به آنها روزی و پوشاک بدهید، از قبیل نسبت به غیرحقیقی است.(11) چنانکه ملک و عزّت به حسب ذات از آن خدای متعال است و برای غیر خدا به وسیله اعطاء و اجازه اوست. پس تنها خدا رزّاق است.(12)

• انواع رزق:

رزق برحسب اعتبارات به انواع مختلف تقسیم می‌شود:

الف: رزق حلال و رزق حرام:

- رزق حلال: به رزقی گفته می‌شود که از طریق مشروع (طبق نظر دین) به دست آمده باشد.
- رزق حرام: به رزقی گفته می‌شود که از طریق نامشروع و برخلاف نظر دین به دست آمده باشد.
در این ارتباط رسول گرامی اسلام (ص) فرموده‌اند: «العبادة سبعون جزء وافضلها جزء طلب الحلال»(13) – عبادت هفتاد بخش است و بهترین بخش آن طلب رزق حلال است). همچنین حضرت فرموده‌اند: «مَنْ اکل من کدّیده حلالاً فتح له ابواب الجنّة یدخل من ایها شاء»(14) هر کس از دسترنج خود به طور حلال روزی بخورد خداوند درهای بهشت را به روی او می‌گشاید که از هر دری می‌خواهد وارد شود. و همچنین حضرت فرموده‌اند: «طلب الحلال فریضة علی کل مُسلم و مُسلمه»(15) طلب روزی حلال بر هر مرد و زن مسلمانی واجب است. و هرکس از حلال بخورد فرشته‌ای بر سر او می‌ایستد و برای او استغفار می‌کند تا از خوردن فارغ شود.(16)



:: بازدید از این مطلب : 230
|
امتیاز مطلب : 46
|
تعداد امتیازدهندگان : 10
|
مجموع امتیاز : 10
تاریخ انتشار : | نظرات ()
نوشته شده توسط : علی حیدری
مقدمه :

ویژگیهای انحصاری دوران جوانی که به حق مهمترین دوران حیات انسان است از یک طرف، و همچنین ویژگیهای منحصر به فرد قرآن کریم از طرف دیگر، موضوع «جوان و انس با قرآن» را موضوعی اساسی و با اهمیت جلوه خواهد داد. لذا این هرگز به این معنا نیست که برای سالخوردگان و غیرجوانان انس با قرآن موضوعیت ندارد و اگر کسی در جوانی با قرآن مأنوس نگردید، در پیری این انس ضروری نیست یا حاصل نخواهد شد، بلکه با نگاهی که قرآن به انسان دارد و محتوای تربیتی و سازنده‌ای که برای انسان به ارمغان آورده، بدیهی است که همان عنفوان جوانی بهترین زمان و استثنایی‌ترین فرصت برای انس با قرآن کریم می‌باشد. نوشتاری که در پیش روی دارید این موضوع را در سه بخش مجزی مورد بررسی قرار خواهد داد. در بخش اول ضرورت و اهمیت انس با قرآن در جوانی بررسی خواهد شد، ودر بخش دوم به راههای انس با قرآن اشاره خواهد گردید. آخرین بخش به آفات و آسیبهای موضوع خواهد پرداخت.
در ارائه این موضوع، به آیات نورانی قرآن کریم و احادیث و فرمایشات اهلبیت علیهم السلام که مفسرین واقعی و قرآنهای ناطق می‌باشند استناد خواهد شد ودر عین حال از سخنان و رهنمودهای ارزشمند دست پرورده مکتب قرآن و عترت و احیاگر اندیشة دینی در عصر حاضر، رهبر کبیر انقلاب اسلامی حضرت امام خمینی (رضوان الله علیه) بهره‌برداری خواهد شد و حسب مورد مراجع اعلام می‌گردد.

1- ضرورت و اهمیت انس با قرآن در جوانی
1-1-ویژگیهای دوران جوانی

خصوصیات روحی – روانی و ویژگیهای اساسی این دوران نظر تمامی مکاتب و علوم تربیتی را به خود معطوف داشته است و تمامی ادیان، مذاهب و مکتبهای فکری، بدون استثناء بر این نکته اذعان و اتفاق نظر دارند که زیربنای شخصیت انسانی و شالوده حیات مفید او در زمان جوانی تکوین خواهد یافت و سرنوشت غیرتمند یا ذلت‌بار او در جوانی رقم خواهد خورد. فطرت پاک و بی‌آلایش ، استعداد و نشاط، خودجوشی و خودباوری، خلاقیت و ابتکار، قدرتمندی و خستگی ناپذیری، همه و همه، خصوصیات ارزشمند دوران جوانی هستند که برنامه‌ریزی صحیح و مدبرانه و استفاده درست و به موقع از آنها می‌تواند جامعه انسانی را به فلاح و سعادت برساند و لذا مربیان و معلمان جامعه، رهبران و اندیشمندان دلسوز، و پیامبران و حکیمان الهی همگی در این راستا تلاش نموده ودستورات، رهنمودها والکوهای تربیتی خویش را ارائه نموده‌اند، و در رساندن جامعه به سعادت و پیروزی، جوانان، مهمترین هدف و مخاطبین آنها بوده‌اند. در عین حال با مروری سریع به تاریخ گذشته درمی‌یابیم که جوانان پرشور و با انگیزه، با صداقت ذاتی خود مهمترین حامیان و صادق‌ترین رهروان مصلحان بزرگ و مربیان و انقلابیون جهان بوده‌اند.



:: بازدید از این مطلب : 194
|
امتیاز مطلب : 50
|
تعداد امتیازدهندگان : 11
|
مجموع امتیاز : 11
تاریخ انتشار : | نظرات ()
نوشته شده توسط : علی حیدری


سید مهدی سیف
الف)نگارش قرآن

قرآن کریم در خلال 23 سال، از بعثت تا رحلت پیامبر اکرم(ص)به صورت بخش‏هایی، به رسول گرامی وحی شده است و آن حضرت، آیات شریفه را قرائت می‏کردند و تعلیم می‏دادند.
اکثر مسلمانان آیات قرآن را حفظ می‏کردند و بعضی نیز آیات را با وسایل و ابزار آن روز می‏نوشتند و نگهداری می‏کردند.افراد نخبه‏ای که این کار را به طور دقیق و کامل انجام می‏دادند، به«کتاب وحی»معروف شدند که نام و شرح حال آن‏ها در کتاب‏های تاریخ اسلام ثبت است.
سپس طی مراحلی، آیات و سور قرآن جمع‏آوری و تنظیم شد و به صورت یک کتاب مدون درآمد که آن را «مصحف»نامیدند و مردم از روی این مصحف رونویسی می‏کردند.برای بررسی بیش‏تر در این موضوع، به کتاب‏های تاریخ قرآن مراجعه کنید.

ب)نگارش حروف قرآن

قرآن در آغاز، به شیوه خط متداول صدر اسلام نوشته شده است.این خط فاقد هر گونه علامت بود؛چه نقطه و چه اعراب.از این‏رو، اکثر حروف آن دارای شکل‏های مشترک و همانند بوده است.این شکل‏ها عبارتند از:ا ب ب ح ح د ر س س ص ص ط ع ع ع ع ف ک ک ل ل م م ن و ه ه -ه ی مثلا سوره حمد به شیوه زیر نوشته می‏شده است:
بسم الله الرحمن الرحیم الحمد لله رب العلمین الرحمن الرحیم ملک یوم الدین ایاک نعبد و ایاک نستعین اهدنا الصراط المستقیم صراط الذین انعمت علیهم غیر المغضوب علیهم و لا الضالین
نمونه‏های متعدد از این رسم الخط که مربوط به قرن اول هجری است، هم اکنون در موزه‏های مهم جهان موجود است؛مانند گنجینه قرآن در مشهد مقدس، موزه قم، اصفهان، پاریس، لندن و مسکو.
تصویر نمونه‏های مختلف این نوع خط نیز در بعضی از کتاب‏های مربوط به تاریخ قرآن چاپ شده است.
این خط در مقایسه با خط عربی کنونی، این ویژگی‏ها را دارد: 1.فاقد هر گونه نقطه و اعراب و علامت است.مانند: ایاک نعبد و ایاک نستعین
2.بسیاری از حروف، به ویژه الف‏ها نوشته نشده‏اند. مانند کلمات:«الرحمان، العالمین، مالک و صراط»که به صورت«الرحمن، العلمین، ملک و صرط»نوشته شده‏اند.
3.برخی از حروف به شکل حروف دیگر نوشته شده است.مانند«الف»در کلمات«صلاة، زکاة و حیاة»که به صورت واو«صلوة، زکوة و حیوة»نوشته شده است.یا الف در کلمات«ادراک، ضحاها و یغشاها»که به صورت یاء «ادریک، ضحیها و یغشیها»نوشته شده است.
4.بعضی از حروف به طور زاید بر تلفظ نوشته شده است.مانند کلمات«یدعو، یتلو، مئة، جی‏ء و لشی‏ء»که با یک الف زاید به صورت«یدعوا، یتلوا، مائة، جای‏ء و لشای‏ء» نوشته شده‏اند.یا واو در کلمات«اولئک، اولی و اولوا»که به طور زائد بر تلفظ نوشته شده است.
در صدر اسلام اکثریت مسلمانان، عرب‏زبان بودند و بسیاری از آنان، قسمت‏های متعدد یا کل قرآن را حفظ و غالبا با آیات قرآن مأنوس بودند و این آیات تکیه کلام و ورد زبانشان بود.لذا آن زمان مشکلی در خواندن قرآن به چشم نمی‏خورد. یعنی حروف و کلمات هم‏شکل و حرکات و حالات حروف را با توجه به قرائن جمله و حضور ذهن، تشخیص می‏دادند و به نحو صحیح می‏خواندند؛همان‏گونه که ما خواندن زبان فارسی را در اول دبستان ابتدا با علائم فرامی‏گیریم، ولی پس از آن بدون علامت می‏نویسیم و می‏خوانیم.
این نگارش اولیه قرآن را«رسم المصحف»نامیده‏اند. توضیحات بیش‏تر را در کتاب‏های مربوط به تاریخ قرآن جست‏وجو کنید.

ج)علامت‏گذاری خط قرآن

در نیمه دوم قرن اول هجری که پیوسته بر تعداد مسلمانان غیر عرب زبان افزوده می‏شد، بسیاری از آنان به دلیل عدم آشنایی و عدم تسلط بر زبان عربی، در قرائت قرآن دچار اشکال و اشتباه می‏شدند.این امر باعث شد که طی مراحلی، خط قرآن علامت گذاری شود، تا قرائت آن دچار تحریف و اشتباه نگردد.
علامت‏گذاری خط قرآن در دو زمینه انجام شد:
1.نقطه‏گذاری حروف متحدالشکل، برای متمایز شدن آن‏ها از یکدیگر.مانند«د ذ، ر ز، س ش، ص ض و ط ظ»
علائم زینتی و سلیقه‏ای در خط قرآن، فقط جنبه هنری و سلیقه‏ای دارند و برای تابلوها و کتیبه‏های نفیس مناسب هستند، این علائم در آموزش و قرائت قرآن، هیچ نقش مثبتی ایفا نمی‏کنند، بلکه باعث مشکلاتی می‏شوند
مثلا این ترکیب«کتب»به وسیله نقطه‏گذاری، به چند حالت درمی‏آید، مانند«کنت، کتب و کبت».
2.علامت‏گذاری به وسیله حرکات، تنوین، تشدید و... که در ابتدا به صورت نقطه‏های درشت بود، سپس طی مراحلی تغییر شکل پیدا کرد و به صورت شکل‏های فعلی درآمد. مانند؟؟؟ این علائم برای تشخیص حرکات و حالات هر یک از حروف و درست خواندن کلمات، به خصوص کلمات متحدالشکل، ضروری هستند.مثلا این ترکیب(کتب)که به وسیله نقطه‏گذاری، به سه حالت یا بیش‏تر درآمده است، به وسیله اعراب‏گذاری، به دوازده حالت یا بیش‏تر در می‏آید، مانند:«کُتُبُ، کَتَبَ، کُتِبَ، کُنتُ، کُنتَ، کُنتِ، کَنَتَ، کُبِتَ، کَبِتُ، کَبَتَ و»
به نقطه‏گذاری«نقط الاعجام»می‏گویند و حروف نقطه‏دار را«حروف معجمه»و در مقابل حروف بی‏نقطه را«حروف مهمله»می‏نامند.همچنین اعراب‏گذاری را«نقطه الاعراب، شکل یا ضبط»نامیده‏اند.با این دو نوع علامت‏گذاری، تقریبا خط قرآن تکمیل و باعث شد که از اشتباه، ابهام، تحریف و هر گزند دیگری محفوظ و مصمون بماند.



:: بازدید از این مطلب : 192
|
امتیاز مطلب : 47
|
تعداد امتیازدهندگان : 12
|
مجموع امتیاز : 12
تاریخ انتشار : | نظرات ()
نوشته شده توسط : علی حیدری

اعجاز قرآن كريم

معناي معجزه و ماهيت آن

لفظ معجزه اصطلاحا،‌مفرد مؤنث از اسم فاعل، از فعل اعجاز، از باب افعال و به معناي عاجز و ناتوان‌كننده است. در واقع به اعتبار لفظ آيات كه درباره قطعه‌هاي كوچك قرآن استعمال مي‌شود، براي آن لفظ آورده مي‌شود و به اين معني است كه قرآن كريم كه در آن آيات و جمله‌هاي زيادي وجود دارد معجزه محسوب مي‌شود،‌يعني اينكه قرآن عاجز كننده و مبهوت كننده هر فردي است كه بخواهد با آن معارضه كند و نظير آيات آن را ناتوان باشند،‌مانند: اژدها كردن عصا و يا تراكم آب‌ها نيل و يا درخشندگي انگشتان كه زنده‌كردن مردگان كه به دست عيسي مسيح ظاهر گرديد يا سخن گفتن سوسمار يا حركت درخت و قرار گرفتنش در برابر خواهندگان اين عمل كه به دست رسول‌گرامي اسلامي انجام پذيرفت. چون اين كارها و نظاير آن كه به دست پيامبران ياد شده انجام گرفت كارهايي بود كه ديگران از انجام دادن آن ناتوان بودند و آنها با اينكه همواره سعي و كوشش فراوان در انجام آنها مي‌كردند، هرگز نتوانستند اين گونه اعمال را از خود ظاهر سازند و اگر يكي از اين اعمال از فردي تحقق يافته بود، بدون ترديد همواره در كتاب‌ها و بلكه بر سر زبان‌ها نقل مي‌شد و حال آن كه هيچ نويسنده و يا گوينده‌اي چنين چيزي را نقل نكرده است.

 

معجزه‌ براي چه كساني آورده مي‌شود

در باب معجزه ، اولين سئوالي كه مطرح مي‌شود، اين است كه چه ضرورتي اين است كه چه ضرورتي اقتضا مي‌كند كه پيامبر حتما بايد معجزه بياورد و اصولاً چنين چيزي لازم است يا لازم نيست؟

در پاسخ اين سؤال، بايد دانست كه كاربرد معجزه همگاني و عمومي نيست،‌ يعني در همه‌جا و براي هر فرد و صنفي انجام معجزه لازم نيست كه مدعي راستين پيغمبري، معجزه‌اي بياورد، زيرا افرادي كه مورد دعوت پيغمبر قرار مي‌گيرند بر سه دسته‌اند: يك دسته افرادي هستند كه از فكر و دانش ولو نسبي برخوردارند و در رفتار كفر‌آميز و گمراهانه خود در برابر دعوت‌ها و تبليغات متقابل، گرچه داراي نظريه و فكر خاصي هستند الا اينكه بر آن رفتار كفر‌اميز و گمراهانه و يا اغواگرانه خود تعصبي هم ندارند و اگر دعوتي را حق ديدند و نشانه‌هاي راستي و درستي در آن مشاهده كردند، آن دعوت را مي‌پذيرند . اين دسته نوعاً نيازي به معجزه ندارند بلكه درستي گفتار و استواري مطالب اظهار شده و معقول بودن بيانات، اضافه بر اطمينان بر عدم پيشينه دروغ براي پذيرش آن مطالب و گرويدن به مدعي پيغمبري كافي است، ولي اگر صاحب دعوت براي اين دسته معجزه‌اي هم بياورد،‌ موجب تقويت عقيده و صددرصد گرويدن آنها شده و بدون هيچ دغدغه خاطري آن دعوت را مي‌پذيرند.

دسته دوم،‌افرادي هستند كه داراي خواسته و يا نظريه خاصي هستند و با تمام قدرت و توان، خواسته خود را دنبال مي‌كنند و يا بر نظريه خود تعصب مي‌ورزند و به هيچ‌گونه حاضر نيستند كه ذره‌اي از خواسته و يا نظريه خود دست بردارند. براي اين دسته نه تنها دعوت پيغمبر به پيروي و تبعيت از خود هيچ تأثيري ندارد بلكه حتي معجزه هم رفتار و گفتار آنها را تغيير نمي‌دهد و نوعاً بيشتر افراد اين دسته بزرگان اجتماعي و سياسي جامعه و يا به تعبير قرآن كريم، ائمه كفر و پيشوايان اغواگري و ستمگري هستند.

دسته سوم،‌طبقات عامي و توده مردم‌اند كه در رفتار كفرآميز و يا گمراهانه خود نه نظريه و هدفي و يا خواسته‌اي دارند و نه هم از تعصب و لجاجتي برخوردارند ، بلكه در واقع افراد بي‌طرفي هستند كه اگر حقيقتي ديدند و آن را درك كردند با تمام وجود و از دل و جان از آن حقيقت پيروي كرده و دفاع مي‌كنند ولي تا حقيقتي را نبينند و كاملا به آن اعتقاد نبندند ،‌نه تنها از آن پيروي نمي‌كنند بلكه با آن مبارزه مي‌كنند، يا حداقل به آن اعتنايي ندارند.

در اينجا طبقه چهارمي هم وجود دارد كه به هر طرف برده مي‌شوند؛ و هرگز براي عاقبت كار خود فكري ندارند. ما اين دسته را در اين بحث به حساب نمي‌آوريم .

معجزه‌اي كه درباره آن گفت و گو مي‌كنيم و وجود آن ضرورت دارد،‌ براي دسته سوم است. اين دسته هنگامي كه به معجزه بنگرند نوعاً‌ اعتقاد راسخ پيدا مي‌كنند كه ادعاي شخص مدعي پيامبري، ادعاي مطابق با واقع و شخص مدعي پيامبري. حقيقتاً پيامبر و فرستاده آفريدگار جهان است.

 

نقش معجزه در اثبات پيامبري

سؤال ديگري كه در اينجا مطرح مي‌شود و چه بسا به ذهن هر خواننده تيزبين و محققي برسد اين است كه چگونه معجزه مي‌تواند عامل اثبات پيامبري شود و اصولا مدعي پيامبري چه چيزي را با معجزه به دعوت‌شوندگان خود مي‌گويد و چرا معجزه در اثبات فرستاده بودن مدعي پيامبري ضرورت پيدا مي‌كند؟

در پاسخ اين سؤال بايد گفت كه : معجزه اين نكته را به دعوت شوندگان توضيح مي‌دهد كه مدعي پيامبري واقعاً فرستاده آفريدگار است و براي هدايت انسانها از طرف پروردگار آمده است. بنابراين آنچه را كه به نام پيام و قانون الهي بيان مي‌كند صدق محض است. توضيح آن كه ، مدعي پيامبري ادعا مي‌كند كه من از طرف خداوند براي هدايت و راهنمايي انسان‌ها و براي بازداشتن آنها از فكر و ايده باطل، يا از روش وكرداري ، يا از هر دو؛ و وادار كردن و سوق دادن آنها،‌به فكر و ايده ديگر، يا به روش و كرداري غير از آن روش و كردار، فرستاده و مبعوث گرديده‌ام . پر واضح است كه مبعوث شدن و فرستاده شدن از طرف پروردگار ، كاري است ويژه شخص آفريدگار و هيچ فرد و يا موجود ديگري حق فرستادن شخصي را براي هيچ كار شايسته و صحيحي از طرف پروردگار و به نام او ندارد و يا بهتر بگوييم چنين كاري از عهده هيچ فرد و يا موجود ديگري ساخته نيست.

بدون شك اين ادعا از نظر واقعي قابل صدق و كذب است و ممكن است درست باشد و ممكن است كه درست نباشد: يعني مي‌تواند شخص مدعي راست گفته باشد و مي‌تواند دروغ گفته باشد. در برابر اين ادعا مردمي هستند كه مي‌شنوند كه شخص مورد نظر در حق خود،‌ادعاي انجام كاري كرده كه ويژه آفريدگار است و آن كاري است كه في‌نفسه اثبات آن بسيار مشكل به نظر مي‌رسد، زيرا كسي نمي‌تواند از انجام چنين كاري آگاه شود.

براي اثبات صدق اين ادعا دو راه وجود دارد: اول اينكه مأموران شناخته شده ومخصوص آفريدگار شخصاً حاضر شده و ادعاي شخص مدعي پيامبري را تصديق كنند. دوم اينكه خداوند با قدرت ربوبي خوددر دل‌هاي افراد دعوت شده، حالت تأثير و پذيرشي ايجادكند تا مردم همگي دعوت مدعي را نپذيرفته و به تبعيت او درآيند. بدون شك اين دو راه نه قابل انجام است و نه با سنت و قانون اختيار و حق انتخاب انسان‌ها كه از قوانين حتمي و لايتغير آفرينش است و دست‌ قدرت حق در نوع انسان قرار داده، توافق دارد.

راه سوم، اينكه خداوند قدرت انجام برخي از كارهاي خودرا كه به عنوان كار ربوبي در نزد آفريدگانش شناخته شده است ،‌در اختيار مدعي راستين پيامبري قرار دهد تا از اين راه به آنها بفهماند كه اين من بودم كه شخص مدعي پيامبري را از طرف خود براي هدايت و راهنمايي شما فرستاده‌ام و دليل آن اين نمونه از كارهاي ديگر من است كه به وسيله شخص مورد نظر براي شما انجام مي‌دهم .

اين كار پروردگار درواقع در حكم انگشتر و يا مهر مخصوص پادشاه و پيشوايي است كه نماينده‌اي را براي انجام كار مخصوص به طرف قومي مي‌فرستد و براي تأييد قطعي نماينده خود، علامت مخصوصي را نيز همراه او قرار مي‌دهد. اگر بزرگ قومي فردي را براي انجام كاري به طرف قوم ديگر بفرستد، قهراً اگر آن قوم از رشد و فكر سالمي برخوردار باشند بدون گواه و شاهدي كه درستي ادعاي آن فرد را تأييد كند هرگز ادعاي چنين شخصي را نخواهند پذيرفت بلكه از چنين شخصي، گواه و شاهد شناخته شده بر راستي و درستي آن شخص مي‌خواهند و يا دست خط مخصوص آن بزرگ را كه درستي آن فرد را در ادعايش تأييد كند مي‌طلبند و اگر آن شخص چنين گواه روشن و گويا و يا دست خط مخصوص آن بزرگ را كه درستي آن فرد را در ادعايش تأييد كند مي‌طلبند و اگر آن شخص چنين گواه روشن و گويا و يا دست خط مخصوص آن فرد را به افرادي كه به عنوان فرستاده مخصوص ،‌به طرف آنها آمده ارايه دهد،‌ آنها ادعاي او را مي‌پذيرند و اگر نداد نمي‌پذيرند.

بنابراين افرادي كه طرف دعوت مدعي پيامبري هستند نيز بايد از مدعي پيامبري گواه شناخته شده و يا نمونه صد درصد ديگري از كارهاي ربوبي و خدايي بخواهند تا با دين آن يقين كنند كه فرد مدعي در ادعاي خود صادق است و در اين دعوت دروغ و نيرنگي نزده و يا به انحراف و جنوني مبتلا نيست. اگر آن مدعي چنين نمونه‌اي را ارايه دهد افراد دعوت شده بايد دعوت او را بپذيرند . بنابراين كار معجزه ،‌نمونه‌ ديگري از كارهاي شناخته شده و آشكار آفريدگار است كه فرد مدعي پيامبري براي اثبات صدق گفتار خود ارايه مي‌دهد. از اينجاست كه اولاً ضرورت وجود معجزه براي دعوت هر پيامبري آشكار مي‌شود و ثانياً دانسته مي‌شود كه معجزه از آن قسم كارهاي مخصوص آفريدگار است كه انجام آن تنها در قدرت و توان شخص او است و هيچ موجود ديگري حتي شخص پيامبر از عهده انجام آن برنمي‌ايد. بنابراين سحر و چشم‌بندي و امثال آن از معنا ومصداق معجزه خارج و انجام آن هيچ دليلي بر صدق دعوي پيامبري نيست. زيرا كه انجام اين قبيل كارها از عهده هر كسي كه از دانش آنها آگاهي داشته باشد ساخته است و دانش اين كارها در بين افراد بشر همواره وجود داشته و دارد .

آنچه را كه از ابتداي بحث تا به اينجا توضيح داديم اين بود كه : 1ـ معجزه‌كاري است كه به جز خداوند از عهده هيچ موجود ديگري ساخته نيست.

2ـ معجزه در اثبات پيامبري شخص مدعي پيامبري نقش‌تعيين كننده دارد. 3ـ معجزه براي افرادي آورده مي‌شود كه اولاً اهل فكر و دانش نباشند و قدرت تشخيص حقايق را نداشته باشند و ثانياً خواسته و مقصد خاصي و يا منفعت معيني در نظر نداشته باشند. 4ـ معجزه ، از آثار و نتايج علوم غريبه‌اي كه بعضي از افراد بشر دارا هستند و هر فردي كه بخواهد مي‌تواند آن را بياموزد. جدا است و لذا مي‌تواندآثار آن علوم را از بين ببرد و نتايج آن را محو كند ولي برعكس آن امكان ندارد، يعني علم سحر و شعبده و رمل و امثال آن نمي‌تواند آثار معجزه را از بين ببرد.

 

اعجاز قرآن و تعريف آن

قبلاً گفتيم كه معجزه يعني كاري كه تمام افراد بشر از آوردن آن ناتوان باشند و از عهده انجام آن برنيايند  واينكه مي‌گوييم قرآن مجيد معجزه است، يعني كاري است كه ساير افراد بشر از آوردن مانند آن ناتوانند، زيرا هنگامي كه آيات قرآن به تدريج نازل مي‌شد و بر ساكنان جزيرة العرب عرضه مي شد تمام ادبا و متخصصين و دانشمندان عرب كه در آن زمان،‌اندك نبودند اعتراف كردند كه ما از آوردن اين آيات ناتوانيم. اضافه بر آن، آياتي در قرآن نازل شده كه در آن آيات صريحاً ادعا شده كه هيچ كسي، نه تنها توان آوردن تمام قرآن را ندارد، بلكه حتي از آوردن يك سوره و يا يك آيه از آيات آن عاجز و ناتوان است و كسي چنين ادعايي دارد كه مي‌تواندمانند آيات آن بياورد اين گوي و اين ميدان!!

نحوه مبارز طلبيدن قرآن در رابطه با معارضه كردن با آن در ساختن آياتي مانند آن شايان توجه است،‌زيرا آيات مربوط به آن چنان تحريك‌آميز است كه اگر امكان آوردن حتي مانند بعضي از آيات آن وجود داشت،‌متخصصين و ادباي آن زمان حتما مي‌ساختند و عرضه مي‌كردند. و اگر عرضه كرده بودند حتما امروز خبر آن به ما رسيده بود ، زيرا دواعي و اغراض آنها بر حفظ و ضبط و سپس پخش و نشر آن و بي‌اعتبار كردن قران بر هيچ قردي پوشيده نيست . و از آن زمان تا به حال كه تقريبا هزار و سيصد و نود سال مي‌گذرد هيچ فردي نتوانسته چنين عبارات و جمله‌هاي شيرين و زيبا كه در عين حال از بيان مراد و مقصود گوينده آن نكاهد ، بياورد.

قرآن در سوره اسراء، آيه 88چنين اظهار مي‌دارد: قل لئن اجتمعت الانس و الجن علي ان يأتوا بمثل هذالاقرآن لايأتون بمثله ولو كان بعضهم لبعض ظهيرا. يعني به تمام مردم اعلام كن كه اگر انس و جن گرد آيند تا مانند اين قرآن را بياورند نمي توانند حتي اگر بخواهند اين كار را با مشاركت و ياري يكديگر يعني به طور گروهي انجام دهند.

در آيه ديگر در سوره بقره، آيه 23ـ24 از اين هم بالاتر ادعا كرده و چنين گفته است: وان كنتم في ريب مما نزلنا علي عبدنا فأتوا بسورة من مثله و ادعوا شهدائكم من دون‌الله ان كنتم صادقين فان لم تفعلوا و لن تفعلوا فاتقواالنار التي و قودها الناس و الحجارة‌اعدت للكافرين. يعني اگر شما در اينكه قرآن گفته ما است ترديد داريد پس شما نيز حتي يك سوره مانند سوره‌هاي آن را بياوريد و در اين كار غير از خدا افراد ديگري را شاهد بگيريد، اگر شما در ادعاي خود راست‌گو هستيد. و اگر نكرديد كه هرگز نخواهيد كرد پس بترسيد از آتشي كه سوخت آن از انسان‌ها و سنگ‌ها تشكيل گرديده و براي كافران آماده است.

خوانندگان عزيز اعتراف دارند كه اگر امكان داشت كه به كسي و يا افرادي ولو با ياري گرفتن از يكديگر مانند قرآن بياورند، به ويژه بعد از مبارزطلبيدن قرآن از همگان، تا به حال صدباره و هزارباره چنين كاري انجام شده بود.

در ميان اعراب زمان پيامبر افراد دانشمند و اديب فراواني وجود داشت كه پاره‌اي از آنها همواره درآوردن مانند قرآن كوشش داشتند تا اولاً خود را بدين وسيله بيازمايند و ثانياً غير واقعي بودن ادعاي قرآن را اثبات كنند،‌ولي هرگز نتوانستند ودر آخر كار، خود به ناتواني و درماندگي اقرار كردند . در اينجا ، به ذكر يك نمونه از كوشش‌هاي مخالفين قرآن در معارضه و آوردن مانند آن بسنده مي‌كنيم: هشام‌بن حكم نقل مي‌كند كه : روزي چند نفر از سران كفر،‌به نام عبدالله بن مقفع و و عبدالملك بصري و ابوشاكر ديصاني و عبدالكريم بن ابي العوجاء در كنار كعبه نشسته وبه حاجيان كه در اطراف كعبه طواف مي‌كردند، پوزخند مي‌زدند و آنها را مسخره مي‌كردند و قرآن را مورد طعن و ايراد قرار مي‌دادند. ابن ابي‌العوجاء به آن سه نفر پيشنهاد كرد كه بياييد هر كدام از ما مانند يك چهارم قرآن را بسازيم و از اين طريق بي‌مقداري و عادي بودن قرآن را براي مسلمانان اثبات كنيم، آنها پذيرفتند و وعده دادند كه در سال ديگر در همين ايام كه مسلمانان به اعمال حج مشغولند ما آيات ساخته شده را بر آنها بخوانيم و به اين كار پيغمبري محمد را باطل سازيم . اين افراد سال ديگر در همان ايام در كنار كعبه گردآمدند و بنا شد كه هر كدام يك چهارم مانند قرآن را كه ساخته، بر جمع عرضه كند. ابن ابي‌العوجاء گفت : من از روزي كه از يكديگر جدا شديم، در كيفيت و محتواي آيه فلما استيأسوا منه خلصوانجيا(يوسف /12/80) دقت و تأمل كردم ولي نتوانستم بيشتر از فصاحت و بلاغت و جامع‌بودن معاني و لطافتي كه در آن نهفته است،‌چيزي بر آن بيفزايم.

عبدالمك گفت : من نيز از روزي كه از يكديگر جدا شديم تاكنون، در يك آيه از آيات قرآن دقت و تأمل كردم و نتوانستم چيزي بسازم كه همباز و در افق آن باشد و آن آيه: يا ايها الناس ضرب مثل فاستمعوا له ان الذين تدعون من دون الله لن يخلقوا ذبابا ولو اجتمعوا له وان يسلبهم الذباب شيئا لايستنقذوه منه ضعف الطالب و المطلوب (حج/22/73) است. يعني : اين مردم براي روشن‌شدن ناتواني و عجز غير آفريدگار نمونه‌اي گفته مي‌شود پس بشنويد آن را ، آنهايي كه غير از خدا را به ياري مي‌خوانند،‌هرگز نمي‌توانند حتي يك حشره بسيار كوچك را بيافرينند و اگر آن حشره كوچك از آنها چيزي ربود،‌نمي‌توانند آن چيز را از او پس گيرند، چه ناتوانند افرادي كه غير از خدا را مي‌طلبند و چه ناتوانند چيزهاي غير از خدا كه خواسته و خوانده مي‌شوند.

ابوشاكر گفت : من نيز از روزي كه از نزد جدا شدم،‌در يك آيه بسيار فكر كردم ولي توان آوردن مانند آن را پيدا نكردم و آن آيه: لوكان فيهما الهة الا ا… لفسدتا (انبياء /21/22) است، يعني اگر در اين آسمانها و زمين دو آفريدگار بود تمام آسمانها و زمين فاسد و بهم پاشيده مي‌شدند.

عبدالله بن مقفع گفت :‌رفقا، قرآن از جنس گفتار بشري نيست، من نيز از روزي كه از نزد شما رفته‌ام در يك آيه همواره فكر بسيار كرده‌ام ولي تا به حال به حقيقت معني و دقايق آن پي‌نبرده‌ام و آن آيه : وقيل يا ارض ابلعي مائك و يا سماء اقلعي و غيض الماء وقضي الامر و استوت علي الجودي و قيل بعداً للقوم اللظالمين0هود/11/44) . يعني و گفته شد: اي زمين فرو برآبت را و اي آسمان قطع كن بارانت را و آنها محو شد و كارها به پايان رسيد و كشتي بر كوه جودي نشست و گفته شد كه دورباد ستمگران [1] .

 



:: بازدید از این مطلب : 188
|
امتیاز مطلب : 37
|
تعداد امتیازدهندگان : 9
|
مجموع امتیاز : 9
تاریخ انتشار : | نظرات ()
نوشته شده توسط : علی حیدری

مهدی تجلیل
مقدمه

چنان که می‏دانیم آدمی یک خود فردی دارد و آن مجموعه‏ای از اندیشه‏ها، آمال، امیال، خواست‏ها و شهوات اوست که در این قلمرو، کارهای عادی خود را انجام می‏دهد. این مرتبه را می‏توان مرتبه«دانی و حیوانی»او نامید و دیگری خود«علوی، انسانی و ملکوتی»اوست.خود حیوانی و خاکی آدم تنها وسیله و مرکبی برای رسیدن به خود انسانی وی به شمار می‏رود.«اما خود متعالی»انگیزه معنوی و الهی دارد، پایگاه کرامت ذاتی انسان محسوب می‏شود و با این جنبه از وجود خود است که آدمی ارزش، قداست و تعالی پیدا می‏کند.
باری همین خود ملکوتی انسان است که سرچشمه ارزش‏های متعالی و انسانی می‏شود و به اخلاق معنایی فراتر از سود و مصلحت می‏بخشد.بنابراین، با قبول این جنبه از خود انسانی، ارزش‏های اخلاقی انسان اثبات می‏شوند و به منصه ظهور می‏رسند.
در این مقاله، ابتدا کلیاتی را تحت عنوان«نکته‏ها»در خصوص آثار نیکو سخن گفتن و خوش کلامی از زبان پیامبر گرامی اسلام(صلی الله علیه و آله و سلم)و ائمه معصومین (علیهم السلام)می‏آوریم، آن‏گاه به متن قرآن و تفسیر وارد می‏شویم و آیاتی را در زمینه خوش کلامی و با یکدیگر به نیکی سخن گفتن نقد و تحلیل می‏کنیم.

الف)نکته‏ها

در ستایش سخن خوش و نیکو روایات بسیار است.در این‏جا به نمونه‏هایی از آن‏ها به شرح زیر اشاره می‏کنیم:
1.رسول خدا(ص)فرمود: ثلاث من لقی اللّه تعالی‏ بهنّ دخل الجنّة من ایّ باب شاء:من حسن خلقه، و خشی اللّه فی المغیب و المحضر، و ترک المراء و ان کان محقّاً. 1
ترجمه:«سه چیز است که هر که خدا را با آن‏ها ملاقات کند، از هر دری که بخواهد داخل بهشت می‏شود کسی که خلقش نیکو باشد، کسی که در نهان و آشکار از خدا بترسد، و کسی که ترک جدال کند، اگر چه حق با او باشد.»
2.و فرمود:خوش کلامی و اطعام شما را در بهشت جای می‏دهد. 2
3...و فرمود:در بهشت غرفه‏هایی هست که(از درخشندگی)بیرون آن‏ها از درون و درون آن‏ها از بیرون دیده می‏شود. خدا آن‏ها را برای کسانی آماده کرده است که مردم را اطعام کنند و خوش سخن باشند. 3
4...و فرمود:الکلمة الطّیّبة صدقة. 4
ترجمه:«سخن نیکو صدقه است.»
5.امام باقر(ع)فرمود:قولوا للنّاس احسن ما تحبّون ان یقال لکم.
ترجمه:«با مردم به نیکوترین وجهی که می‏خواهید با شما سخن گفته شود، سخن بگویید.»
6.همچنین، پیامبر اکرم(ص) فرمودند 5 :
-سه چیز است که در هر که نیست، کارش انجام نگیرد:تقوایی که وی را از گناه باز دارد، اخلاقی که با مردم بسازد و مدارا کند و حلمی که با آن سبکی را از نادان سبکسر دفع کند.
-خدا مهربان و دارنده رفق است و کسی را که چنین باشد، دوست دارد و آن پاداشی که بر رفق و نرمی می‏دهد، بر عنف و درشتی نمی‏دهد.
-هر کس در کار خود رفق داشته باشد، به آنچه از مردم بخواهد، می‏رسد.
-هر که را رفق و نرمی دادند، خیر دنیا و آخرت به او دادند و هر که را از رفق محروم ساختند، او را از خیر دنیا و آخرت محروم کردند.
7.امام کاظم(ع)نیز فرمودند 6 : «نصف عیش و زندگی آدمی رفق و نرمی است.»
و به تجربه دریافت و مکرر ملاحظه شده است که اموری که با رفق و مدارا اجرا می‏شوند، هرگز با خشونت و درشتی به انجام نمی‏رسند.و هر پادشاهی که به لشکر و رعیت خود مهربان و نرم است، امور مملکت او منتظم و سلطنت او دوام دارد.

ب)قرآن کریم و نیکو سخن گفتن

اکنون می‏پردازیم به بحث اصلی خود، یعنی دیدگاه قرآن کریم درباره نیکو سخن گفتن:
قرآن کریم می‏فرماید:
...و قولوا للنّاس حسناً و اقیموا الصّلاة و آتوا الزّکاة. 7
ترجمه:«و با مردم(به زبان) خوش سخن بگویید و نماز را به پای دارید، و زکات را بدهید.»

بیان تفسیری آیه از دیدگاه تفاسیر

1.صاحب تفسیر«منهج الصادقین»وجه آوردن«حسن»را در «قولوا للنّاس حسناً»به منظور مبالغه می‏داند و مراد از آن را تخلّق و ارشاد یاد می‏کند.ایشان آیه را چنین معنا می‏کند:«با عامه مردم گفتاری نیکو داشته باشید و با اخلاق حسنه رفتار کنید و ایشان را به راه صواب و رشد رهنمون باشید.» 8
2.صاحب تفسیر«نور الثقلین» در ذیل آیه شریفه‏«قولوا للنّاس حسناً...»به ذکر سه روایت از سه کتاب اکتفا کرده است که به آن‏ها اشاره می‏کنیم:
در کتاب شریف«کافی»به نقل از ابی عمرو الزبیری از ابی عبد اللّه(ع)نقل شده است که:«خداوند تبارک و تعالی ایمان را بر اعضای بدن آدمی واجب کرده و وظیفه‏های هر یک را جداگانه توضیح داده است.از جمله:«گفتن را بر زبان، و بیان را بر قلب و هر چه باور دارد نزدیک کرده است.در همین راستا خداوند می‏فرماید:و قولوا للنّاس حسناً». 9
و در کتاب«مصباح الشریعه»از قول حضرت صادق(ع)نقل شده است که فرمود:«با هر لحنی و در هر حالی مردم را نخوانید و دعوت نکنید.خداوند عزوجل فرمود:با مردم به زبان خوش رفتار کنید.» 10
*** در جای دیگری قرآن کریم می‏فرماید:قول معروف و مغفرة خیر من صدقة یتبعها اذی و اللّه غنیّ حلیم. 11
ترجمه:«گفتاری پسندیده(در برابر نیازمندان)و گذشت(از اصرار و تندی آن‏ها)، بهتر از صدقه‏ای است که آزاری به دنبال آن باشد و خداوند بی‏نیاز بردبار است.»

بیان تفسیری آیه

در تفسیر«مجمع البیان»، ذیل ترکیب«قول معروف»تعبیرهای گوناگونی نقل شده است:
-در یک تعبیر، در معنای«سخن و کلام نیکو و زیبا»نقل شده و با آن مترادف دانسته شده است و در تعبیری دیگر، در مفهوم«دعای خوب و شایسته»آورده است. 12
در بیان دیگر(به نقل از ضحاک) در«اصلاح ذات البین»به کار رفته است.
از پیامبر(ص)ذیل آیه شریفه نقل شده است که فرمود:«چون سائلی از شما چیزی خواهد، خواسته او را بر وی قطع مکنید، تا آن‏که از آن فارغ شود.سپس با وقار و نرمی به او پاسخ دهید که آن پاسخ به وجه نیکو اندک چیزی است به او.»
گاهی کسی به سوی شما می‏آید که نه انسان است نه جن.حق تعالی فرشته‏ای را به صورت سائلی نزد شما می‏فرستد تا شما را بیازماید که با وی چگونه رفتار می‏کنید(در عین لطف و تفضلی که به شما ارزانی داشته است). 13
*** و همچنین، قرآن کریم در بیان برخورد با کسی که می‏خواهد بین پیامبر(ص)و دشمنان آن حضرت کینه و نفاق ایجاد کند، فرموده است:...ادفع بالّتی هی احسن فاذا الّذی بینک و بینه عداوة... 14
ترجمه:«بدی را با آنچه بهتر است دفع کن، آن‏گاه کسی که میان تو و میان او دشمن است...»

بیان تفسیری آیه

صاحب تفسیر«نور الثقلین»، مراد از«ادفع بالّتی هی احسن...»را «ادفع سیّئة من اساء الیک بحسنتک» می‏داند، یعنی:«بدی کسی را که به تو زشتی کرده است، با نیکی کردن از خود دور کن.» 15
مرحوم طبرسی در ذیل این آیه و این که آیه خطاب به پیامبر گرامی(ص) است، در تفسیر«مجمع البیان» می‏گوید:«مراد از آیه‏ادفع بالّتی هی احسن...، ادفع بحقّک باطلهم و بحلمک جهلهم و بعفوک اساءتهم» است.
در واقع، خداوند رسول گرامی(ص)را مورد خطاب قرار می‏دهد و به وی می‏گوید:«با حق خودت، باطل دیگران و با حلم خودت، جهل آن‏ها و با بخشش خودت، بی‏احترامی و بدی آن‏ها را از خود دور کن.» 16
آن‏گاه خدای سبحان دفع به أحسن را به بهترین و بلیغ‏ترین وجه، ستوده و فرموده است:و ما یلقّاها الاّ الّذین صبروا، و ما یلقّاها الاّ ذو حظّ عظیم.
ترجمه:«کسی این سفارش را نمی‏پذیرد، مگر کسانی که صبور هستند و نیز آنان که بهره‏ای بزرگ از کمال انسانیت و صفات نیک برده‏اند.»
در مضون این آیه شریفه علاء بن حضرمی، یکی از شاعران عرب، شعری سروده است که در این‏جا نقل می‏کنیم:
و حیّ ذوی الاضغان تسبّ قلوبهم
تحیّتک العظمی فقد یرفع النّغل
فان اظهروا خیراً فجاز بمثله
و ان خنسوا عنک الحدیث فلا تسل
فانّ الّذی یؤذیک منه سماعه
فانّ الّذی قالوا وراءک لم تقل
17 ترجمه:
1.گروهی کینه‏جو هستند و همیشه دل‏هایشان نفرین می‏فرستد- اما این اسلام بزرگ و مؤثر توست که هرگونه کینه و نفاق را از بین می‏برد.
2.هرگاه آن‏ها خیری ظاهر کنند، تو متقابلاً پاداش نیک بده-اما هرگاه از تو رویگردان شدند، تو از آن‏ها رویگردان مباش.
3.در برابر کسی که به تو آزار رسانده و سخنان بد از او شنیده‏ای-آن‏ها که پشت سر تو حرف زده‏اند، حرف بدی نزن و با آن‏ها به مقابله و جدال نپرداز.
لازم به ذکر است که پیامبر(ص) پس از شنیدن شعر علاء بن حضرمی، خطاب به وی فرمود:«بعضی از شعرها، حکمت‏ها را می‏سرایند و پاره‏ای از بیان‏ها، نوعی سحر هستند.همانا شعر تو نیکوست و به راستی که کتاب خدا(قرآن)از همه نیکوتر است.»
*** و نیز خداوند در قرآن می‏فرماید: و اذا حییتم بتحیّة فحیّوا باحسن منها او ردّوها انّ اللّه کان علی‏ کلّ شی‏ءٍ حسیباً. 18
ترجمه:«و چون به شما درود گفته شد، شما به(صورتی)بهتر از آن درود گویید، یا همان را(در پاسخ) برگردانید، که خدا همواره به هر چیزی حسابرس است.»

بیان تفسیر آیه

در کتاب«عوالی اللئالی»، علی بن ابراهیم از امام صادق(ع) مطالبی نقل کرده و طی آن، مراد از «تحیت»در گفتار خداوند را«سلام و درود»و موارد دیگری از قبیل «نیکی و احسان»دانسته است. 19
مرحوم طبرسی در مجمع البیان، ذیل آیه شریفه:«و اذا حییتم فحیّوا باحسن منها...»می‏گوید:«شخصی خدمت پیامبر اکرم(ص)رسید و عرض کرد:السّلام علیک. پیامبر(ص)فرمود:علیک السّلام و رحمة اللّه.
دیگری عرض کرد:السلام علیک و رحمة اللّه.پیامبر(ص) فرمود:و علیک السلام و رحمة اللّه و برکاته.
شخص دیگری خدمت حضرت رسید و گفت:السلام علیک و رحمة اللّه و برکاته.پیامبر(ص) فرمود:و علیک السّلام و رحمة اللّه و برکاته.



:: بازدید از این مطلب : 207
|
امتیاز مطلب : 44
|
تعداد امتیازدهندگان : 10
|
مجموع امتیاز : 10
تاریخ انتشار : | نظرات ()
نوشته شده توسط : علی حیدری
مقدمه:

یکی از موضوعات بحث‌انگیز و مهم قرآنی مسأله [رزق و رزاق] می‌باشد. روشن شدن ابعاد این مسأله علاوه بر تصحیح برداشت‌های نادرست و نگرش‌های میانه به فعالیت و تلاش و معشیت انسان جهت داده و فرهنگ کسب رزق قرآنی را در متن زندگانی مردم قرار می‌دهد.

• واژه‌های کلیدی:

رزق؛ رزاق؛ انواع رزق؛ رزق کریم؛ انفاق رزق؛ طیبات رزق؛ رزق بی‌حساب؛ رزاقیت خداوند؛ طلب رزق؛ تقدیر معشیت.

• معنای رزق:

(رزق)، گاهی برعطای جاری در دنیا یا آخرت گفته می‌شود و گاهی به بهره و نصیب و گاهی آنچه به شکم جاندار می‌رسد و با آن تغذیه می‌کند اطلاق می‌شود. (رازق) به خالق رزق و عطاکننده رزق و آن کسی که سبب رزق می‌شود هم گفته می‌شود. بنابراین (رازق) در حقیقت خدای متعال است و به انسانی که در وصول رزق سبب می‌شود هم گفته می‌شود. ولی (رازق) به جز خدای متعال به کسی گفته نمی‌شود.(1) (رزق) در تعبیر دیگر به معنای روزی و هر چیزی که از آن نفع بردارند و موسوم به (جیره) است، گفته می‌شود.(2) و در تعبیر دیگر آمده که علاوه بر معنای معروف، به آمیزه‌ای از عطا و بخشش نیز گفته می‌شود.(3) در وضع اول اختصاص به غذا دارد مانند (و علی المولود له رزقهن و کسوتهن)(4) بر صاحب فرزند [پدر] است که خوراک و پوشش مادر فرزند را بدهد. در این آیه (کسوة) رزق شمرده نشده است و جدا یاد شده. آنگاه معنای رزق توسعه یافته و بر هر چیز نافع و سودمندی که (به شئی و شخص) برسد رزق گفته می‌شود، اگر چه غذا نباشد؛ مانند همه مزایای حیات از مال و جاه و عشیرت و اولاد و جمال و علم و غیره، مانند این آیه: «ام تسئلهم خرجاً فخراج ربک خیر و هو خیر الرازقین»(5) آیا از این مردم درخواست مزد می‌کنی و حال آن که مزد پرورگارت بهتر است و خداوند بهترین روزی‌دهندگان است که در این آیه مزد رسالت که خدا به پیامبرش می‌دهد رزق شمرده شده است. و مانند این آیه: «یا قوم ارأیتم ان کنت علی بینه من ربّی و رزقنی رزقنا حَسَنَا»(6) ای قوم من خبر دهید که اگر من بر دلیل روشنی از جانب پرودگار باشم و رزق نیکویی روزی من کرده باشد… که در آیه، نبوت و علم رزق شمرده شده و شواهد دیگر قرآنی.(7)

• رزاق:

در قرآن کریم آمده است: «انَّ الله هو الرّزاق ذوالقوه المتین»(8) همانا خداوند بسیار روزی دهنده و صاحب نیروی استوار است. آنچه از این آیه حاصل می‌گردد این است که رزق در حقیقت جز به خدای متعال نسبت داده نمی‌شود زیرا مقام، مقام حصر است (منحصر کردن رزاقیت در خدا)(9) و آنجا که رزق به غیرخدا نسبت داده شده، مانند آیه شریفه «وارزقوهم فیها واکسوهم»(10) از مال سفیهان به اندازه نیازشان به آنها روزی و پوشاک بدهید، از قبیل نسبت به غیرحقیقی است.(11) چنانکه ملک و عزّت به حسب ذات از آن خدای متعال است و برای غیر خدا به وسیله اعطاء و اجازه اوست. پس تنها خدا رزّاق است.(12)

• انواع رزق:

رزق برحسب اعتبارات به انواع مختلف تقسیم می‌شود:

الف: رزق حلال و رزق حرام:

- رزق حلال: به رزقی گفته می‌شود که از طریق مشروع (طبق نظر دین) به دست آمده باشد.
- رزق حرام: به رزقی گفته می‌شود که از طریق نامشروع و برخلاف نظر دین به دست آمده باشد.
در این ارتباط رسول گرامی اسلام (ص) فرموده‌اند: «العبادة سبعون جزء وافضلها جزء طلب الحلال»(13) – عبادت هفتاد بخش است و بهترین بخش آن طلب رزق حلال است). همچنین حضرت فرموده‌اند: «مَنْ اکل من کدّیده حلالاً فتح له ابواب الجنّة یدخل من ایها شاء»(14) هر کس از دسترنج خود به طور حلال روزی بخورد خداوند درهای بهشت را به روی او می‌گشاید که از هر دری می‌خواهد وارد شود. و همچنین حضرت فرموده‌اند: «طلب الحلال فریضة علی کل مُسلم و مُسلمه»(15) طلب روزی حلال بر هر مرد و زن مسلمانی واجب است. و هرکس از حلال بخورد فرشته‌ای بر سر او می‌ایستد و برای او استغفار می‌کند تا از خوردن فارغ شود.(16)



:: بازدید از این مطلب : 195
|
امتیاز مطلب : 47
|
تعداد امتیازدهندگان : 10
|
مجموع امتیاز : 10
تاریخ انتشار : | نظرات ()
نوشته شده توسط : علی حیدری
مقدمه :

ویژگیهای انحصاری دوران جوانی که به حق مهمترین دوران حیات انسان است از یک طرف، و همچنین ویژگیهای منحصر به فرد قرآن کریم از طرف دیگر، موضوع «جوان و انس با قرآن» را موضوعی اساسی و با اهمیت جلوه خواهد داد. لذا این هرگز به این معنا نیست که برای سالخوردگان و غیرجوانان انس با قرآن موضوعیت ندارد و اگر کسی در جوانی با قرآن مأنوس نگردید، در پیری این انس ضروری نیست یا حاصل نخواهد شد، بلکه با نگاهی که قرآن به انسان دارد و محتوای تربیتی و سازنده‌ای که برای انسان به ارمغان آورده، بدیهی است که همان عنفوان جوانی بهترین زمان و استثنایی‌ترین فرصت برای انس با قرآن کریم می‌باشد. نوشتاری که در پیش روی دارید این موضوع را در سه بخش مجزی مورد بررسی قرار خواهد داد. در بخش اول ضرورت و اهمیت انس با قرآن در جوانی بررسی خواهد شد، ودر بخش دوم به راههای انس با قرآن اشاره خواهد گردید. آخرین بخش به آفات و آسیبهای موضوع خواهد پرداخت.
در ارائه این موضوع، به آیات نورانی قرآن کریم و احادیث و فرمایشات اهلبیت علیهم السلام که مفسرین واقعی و قرآنهای ناطق می‌باشند استناد خواهد شد ودر عین حال از سخنان و رهنمودهای ارزشمند دست پرورده مکتب قرآن و عترت و احیاگر اندیشة دینی در عصر حاضر، رهبر کبیر انقلاب اسلامی حضرت امام خمینی (رضوان الله علیه) بهره‌برداری خواهد شد و حسب مورد مراجع اعلام می‌گردد.

1- ضرورت و اهمیت انس با قرآن در جوانی
1-1-ویژگیهای دوران جوانی

خصوصیات روحی – روانی و ویژگیهای اساسی این دوران نظر تمامی مکاتب و علوم تربیتی را به خود معطوف داشته است و تمامی ادیان، مذاهب و مکتبهای فکری، بدون استثناء بر این نکته اذعان و اتفاق نظر دارند که زیربنای شخصیت انسانی و شالوده حیات مفید او در زمان جوانی تکوین خواهد یافت و سرنوشت غیرتمند یا ذلت‌بار او در جوانی رقم خواهد خورد. فطرت پاک و بی‌آلایش ، استعداد و نشاط، خودجوشی و خودباوری، خلاقیت و ابتکار، قدرتمندی و خستگی ناپذیری، همه و همه، خصوصیات ارزشمند دوران جوانی هستند که برنامه‌ریزی صحیح و مدبرانه و استفاده درست و به موقع از آنها می‌تواند جامعه انسانی را به فلاح و سعادت برساند و لذا مربیان و معلمان جامعه، رهبران و اندیشمندان دلسوز، و پیامبران و حکیمان الهی همگی در این راستا تلاش نموده ودستورات، رهنمودها والکوهای تربیتی خویش را ارائه نموده‌اند، و در رساندن جامعه به سعادت و پیروزی، جوانان، مهمترین هدف و مخاطبین آنها بوده‌اند. در عین حال با مروری سریع به تاریخ گذشته درمی‌یابیم که جوانان پرشور و با انگیزه، با صداقت ذاتی خود مهمترین حامیان و صادق‌ترین رهروان مصلحان بزرگ و مربیان و انقلابیون جهان بوده‌اند.



:: بازدید از این مطلب : 172
|
امتیاز مطلب : 45
|
تعداد امتیازدهندگان : 11
|
مجموع امتیاز : 11
تاریخ انتشار : | نظرات ()